***نسیم معرفت***
بسم الله القادر المتعال
انا لله و انا الیه راجعون
سردار حاج قاسم سلیمانی توسط آمریکایی ها در عراق به شهادت رسید . او آسمانی بود و به آسمانیان پیوست . شهادت سردارِ اخلاص و رزم و فداکاری مایه عزت و افتخار برای او و سبب رسوایی عاملان این جنایت خواهد بود . انتقام بسیار کوبنده و سختی در انتظار جنایتکاران آمریکاست . شهادت این سردار شجاع و وفادار و ولایتمدار و مُخلص را به حضرت بقیّة الله الأَعظم امام عصر «عَجَلَ الله تعالی فَرَجَهُ الشَّریف» و رهبر عزیزمان حضرت آیت الله امام خامنه ای و به ملت شریف و با بصیرت ایران و همه دوستداران و حامیان حاج قاسم سلیمانی بویژه به خانواده مُعزّز و محترمش تسلیت می گوییم . سردار سلیمانی مجاهدی خستگی ناپذیر و نافِذُ البَصیرَة و دارای روحیه ای فوق العاده تأثیرگذار و امید آفرین بود . هر چند از دست دادن این سربازِ وفادار ولایت بر همه ما گران و سنگین است اما با شهادت این مجاهد فی سبیل الله روحیه مقاومت در ایران و منطقه و جهان بر ضد آمریکا و اسرائیل و گروه های تکفیری داعشی و مانند آنها صد چندان خواهد شد و هیج خللی در مسیر مقاومت اسلامی و مقابله و مبارزه با مستکبرین و در رأسشان آمریکای فتنه گر و متجاوز و ستمگر بوجود نخواهد آمد . روحش شاد و راهش پُر رهرو باد .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
سیزدهم دی 1398 .
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
*************************************************
* روش و قواعد حضرت آیتالله امام خامنهای در تفسیر قرآن کریم
درس تفسیر قرآن حضرت آیتالله خامنهای(مدّظلّهالعالی) ازجمله فعالیتهای مبنایی مُعَظّمٌلَه در مشهد بوده است. بهطور خاص و از سال 1347 به درخواست چند تن از طلاب و در «مسجد صدیقیها» (مسجد بازار) و پس از مدّت کوتاهی و به دلیل کثرت حاضران در «مدرسهی علمیهی میرزا جعفر» اینگونه جلسات برگزار شده و تداوم یافته است. پس از مدتی و با اطلاع دستگاههای امنیتی رژیم پهلوی از میزان استقبال از این جلسات از ادامهی برگزاری آن جلوگیری به عمل آمد. بدون تردید یکی از علل حساسیت رژیم پهلوی نسبت به این درس، اقبال اقشار فرهیخته به آن و توجّه آیتالله خامنهای به مباحث روز و استفاده از مبانی قرآنی در فهم نیاز روز و شناخت معضلات جامعه بود. پسازاین و در سالهای بعد نیز جلسات تفسیر قرآن هر بار پس از آزادی معظّمٌله از زندانهای رژیم پهلوی ادامه مییافت. در طول برگزاری درس تفسیر، سورههای مبارکهی مائده، انفال، توبه و بخشی از سورهی مبارکهی یونس مورد بحث و تفسیر ایشان قرار گرفت. کتاب «مروری بر مبانی روش و قواعد تفسیری حضرت آیتالله خامنهای در تفسیر سوره توبه» بهصورت خاص به مطالعه مباحث مطرح شده در تفسیر سوره توبه ایشان پرداخته و درصدد است تا روش و قواعد تفسیری مورد استفادهی معظّمٌله را از بیانات ایشان استخراج کند.
کتاب دارای 4 بخش اصلی است که در آن؛ روش تفسیر، گرایش تفسیر، مبانی و قواعد تفسیری و ویژگیها و امتیازات تفسیر معظّمٌله در تفسیر سوره توبه آمده است. از ویژگیهای منحصربهفرد این اثر 120 صفحهای، بهرهگیری مستند و دقیق علمی از سبک و سیاق علما و مفسران قرآن کریم و بررسی مقایسهای آن با شیوهی تفسیری حضرت آیتالله خامنهای است. دستهبندی منظم و در عین حال زبان روان و قابل فهم مباحث ارائه شده، این اثر را بیشازپیش خواندنی کرده است.
در بخش نخست این اثر؛ «روش تفسیری» آیتالله خامنهای در تفسیر سوره توبه مورد تحلیل و بررسی قرارگرفته است. با ذکر این مقدمه که مقصود از «روش» در اینجا استفاده از ابزار یا منبع خاص در تفسیر است که معانی و مقصود آیه را روشن ساخته و نتایج مشخصی را به دست دهد، و اینکه مهمترین روشهای تفسیری عبارتند از: روش تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر روایی، تفسیر علمی، تفسیر عقلی و اجتهادی، تفسیر اشاری و تفسیر کامل، از بررسی تفسیر معظّمٌله چنین برمیآید که روش تفسیر ایشان «روش اجتهادی» است که در کنار آن، بهطور چشمگیر، از روش قرآن به قرآن و روایی نیز، بهره گرفته شده است. مراد از روش اجتهادی، کوشش فکری و بکار بردن نیروی عقل در فهم آیات و راهیابی به مقاصد آن است. در تفسیر اجتهادی، بر عقل و نظر و تدبّر تأکید میشود در مقابلِ تفسیر نقلی، که تأکید فزونتر بر نقل است. منظور از تفسیر قرآن به قرآن نیز آن است که آیهای به کمک آیات دیگر، تفسیر میگردد و مقصود آن روشن میشود. همچنین مراد از روایی نیز توجّه به روایات و بهرهگیری از آنها در فهم آیات است که بهطور گسترده از سوی آیتالله خامنهای در تفسیر سوره توبه مورد استفاده قرارگرفته است.
در بخش دوم این اثر به بررسی گرایش تفسیری معظّمٌله در تفسیر سوره توبه پرداخته شده است. مقصود از «گرایش» تأثیر باورهای مذهبی- کلامی، جهتگیریهای عصری و سبکهای برداشت از تفسیر قرآن است که بر اساس عقاید، نیازها، ذوق و سلیقه و تخصّص علمی مفسّر شکل میگیرد. مهمترین گرایشهای تفسیری عبارتند از: گرایش ادبی، فقهی، فلسفی، اجتماعی، اخلاقی، تاریخی، علمی، کلامی و نیز جهتگیری معنوی- تربیتی، جهادی، تقریبی و سیاسی مفسّر. در این چارچوب گرایش برجسته در این تفسیر، گرایش اجتماعی- سیاسی با جهتگیری هدایتی- تربیتی است و نکات ادبی، فقهی و کلامی نیز، بهگونهای کمرنگتر در آن مشاهده میگردد.
*** ویژگیهای مهّم گرایش اجتماعی عبارتند از:
- به آیاتی از قرآن که مسائل اجتماعی را بیان میکند، بیشتر پرداخته میشود.
- به مشکلات جامعهی اسلامی در عصر خویش توجّه شده و با عرضهی آنها بر آیات، راه حلّ آنها در قرآن جستوجو میشود.
- به گرایشهای فلسفی، مذهبی و سبکهای ادبی و فقهی توجّه کمتری میشود.
- به جهتگیریهای عصری در مورد دشمنشناسی و جهاد با دشمنان اسلام و استعمارگران و حرکت تقریبی (وحدت بین مسلمانان) توجّه میشود.
- به آموزهای تربیتی و ارشادی قرآن و بُعد هدایتی آن توجّه ویژه میشود.
- مفسّر تلاش میکند سنّتهای اجتماعی (= قوانین ثابت جهانی در عرصهی اجتماعی) را بررسی و بر نیازهای عصر تطبیق دهد.
- در موارد لزوم، از علوم تجربی و بشری نیز برای تفسیر آیات استفاده شده است و ضمن آنکه از اسرائیلیات و روایات مجعول و خرافی، پرهیز میشود با بیان شیوا، رسا و ساده تلاش میشود تا تفسیر برای عموم مردم قابل استفاده باشد.
همچنین تفسیر آیتالله خامنهای از سوره توبه ضمن وفاداری به مؤلفهها و محورهای بیانشده از جهت «گرایش اجتماعی» آن در تفسیر، به موارد زیر پایبند است؛
- تحلیل بیماریهای اجتماعی و راه حل قرآنی آنها؛ بهعنوانمثال؛ در این تفسیر و ذیل آیهی 113، این بحث مطرحشده که احساس غرور و عُجب ناشی از قدرت و اکثریت، از بزرگترین بیماریهای است که ممکن است هر گروه و ملتی به آن مبتلا گردد. ازاینروی، قرآن برای جلوگیری از این آسیب، آموزههایی دارد که اهمّ آن، امربهمعروف، نهی از منکر و توصیهی یکدیگر به حق و صبر است، همانطور که جامعه اسلامی به سبب بیتوجّهی به این تعلیمات، به آنان مبتلا گردید.
- ایدهی تشکیل حکومت اسلامی؛ برای نمونه ذیل تفسیر آیات 12-13-38-40-111 سوره توبه به این موضوع اشاره شده است.
- پاسخگویی به شبهات قرآنی؛ بهعنوان نمونه در ذیل تفسیر آیه 43 سوره توبه و با توجه به عبارت «عَفَا اللهُ عَنکَ» به شبهاتی که پیرامون عصمت پیامبر(ص) مطرح شده، به تفصیل پاسخ داده شده است.
- بیان سنّتهای الهی؛ بهعنوان نمونه و در ذیل آیهی 40 سوره توبه بیان شده که ما در مسیر جریان سنّتهای خدایی در جهان قرار گرفتهایم و سنّت خدایی آن است که اسلام در جهان فراگیر شود.
- هدفمندی و هدایتگری قرآن؛ قرآن کریم در آیاتی متعدّد به اهداف خود اشاره کرده و بالاترین هدف خود را هدایت مردم معرفی کرده است. توجّه به هدفمندی و هدایتگری قرآن در فهم و تفسیر آن، تأثیر مهمّی دارد، چرا که به تفسیر آیات جهت میدهد و موجب میگردد مفسّر، با نگاهی هدایتگرانه بنگرد و پیامهای تربیتی آن را دریابد و این، از ویژگیهای مهمّ تفسیر با «گرایش اجتماعی» است.
بخش سوم این اثر به بحث درباره «مبانی و قواعد تفسیری» آیتالله خامنهای(مدّظلّهالعالی) در تفسیر سوره توبه پرداخته است.
*** مهمترین مبانی تفسیری این تفسیر عبارتند از:
1. امکان و جواز فهم و تفسیر آیات قرآن؛ از مبانی اساسی و پیشفرضهای تفسیر قرآن، امکان و جواز تفسیر آن است، و اگر این مطلب مورد پذیرش واقع نشود، وجهی برای تفسیر نمودن قرآن باقی نمیماند. تردیدی نیست که مبنای آیتالله خامنهای در این تفسیر، امکان و جواز فهم و تفسیر قرآن است، زیرا روش این تفسیر، شیوهی اجتهادی و عقلی است که پیشفرض مسلّم آن، مبنای یاد شده است.
2. حجّیّت ظواهر قرآن و توجّه به آن در تفسیر؛ بیتردید پایبندی به ظواهر قرآن برحسب متفاهم عرفی، آنجا که قرینهای برخلاف آن وجود نداشته باشد، افزون بر آنکه فهم و تفسیری ضابطهمند را ارائه میدهد، از بهترین و استوارترین دلایل بر داوری بین دیدگاههای تفسیری است.
3. توقیفی و حکیمانه بودن چینش آیات؛ از مسائل علوم قرآنی که در مباحث تفسیری نیز تأثیرگذار است، بحث چینش توقیفی آیات در سوره است. مشهور محقّقان برآنند که چینش آیات قرآن، توقیفی است. یعنی خداوند خود آیات را با نظم کنونی آن در هر سوره نازل فرموده و یا در مواردی معدود، به فرمان پیامبر(ص) آیهای در سورهای خاص جایداده شده است. بنابراین، مسلمانان در تنظیم آیات، نقشی نداشتهاند. این مبنا، آثار و نتایجی را در بر دارد که ازجمله آن، حکیمانه بودن نظم کنونی آیات در هر سوره است، چه، سخن حکیم و تنظیم و تنسیق او، بدون دلیل و حکمت نیست.
4. توجّه به غرض کلّی سوره و دستهبندی موضوعات آن؛ نیک روشن است که کشف غرض کلّی و اهداف سوره، خود ثمرات مثبت فراوانی در تفسیر دارد که از آن جملهاند: توجه به اهداف قرآن و توقف نکردن در مصادیق و جزئیات، نگاه مجموعی و سیاقی به آیات و پرهیز از یکسونگری و فهم زاویهای، دسته بندی موضوعات سوره و فهم روشمند محتوای آن. چنانکه این موضوع، خود زیرساخت مبحث تناسب آیات و پاسخگوی شبهات پیرامون پراکندگی موضوعی و محتوایی سوره میباشد.
5. کشف غرض آیه از کلمات کلیدی: گاه در آیه، واژهای کلیدی وجود دارد که غرض آیه، هدف اصلی و پیام آن را نشان میدهد. برای نمونه، مفسّر بزرگوار، در تفسیر آیهی 86: «وَ إِذا اُنزِلَت سُورهُ أَن آمِنُوا بِاللهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ استَأذَنکَ أُولُوا الطَّولِ مِنهُم» به این نکته توجّه دادهاند که: « اگر در این آیه هم، بسان آیات پیشین، صرفاً نفاق مورد نظر بود و میخواست آن را نکوهش کند، واژه «أولُوا الطَّول» چندان مفید معنی نبود، بنابراین، آیه میخواهد یکی دیگر از ویژگیها و اختصاصات طبقهی اشرافی ثروتمند و مترف را بیان کند. این مطلب، نشانگر آن است که واژه کلیدی در آیه، میتواند جهت و غرض آن را نشان دهد و در این آیه «أولُوا الطَّول» واژه اصلی است. چنانکه تخلف اصلی ثروتمندان یادشده در آیه، سرپیچی از دستور «جاهِدُوا مَعَ رَسُولِه» است و فرمان «آمِنُوا بِاللهِ» بعنوان مقدّمه ذکر شده است.
6. استعمال لفظ در اکثر معنا؛ از مبانی مهم تفسیری آنست که آیا بطور کلی، استعمال لفظ در بیش از یک معنا مجاز است، بدین معنا که آیا متکلم میتواند از یک لفظ، دو معنی متفاوت را – در مشترک لفظی- اراده کند و آیا شنونده و مخاطب، میتواند سخن کسی را بر بیش از یک معنا حمل کند؟ در مورد این مسئله، میان محققان اختلافنظر وجود دارد: 1- برخی، استعمال لفظ در بیش از یک معنا را مُحال دانستهاند. 2- عدهای دیگر هرچند امکان آن را پذیرفتهاند، لیک آن را خلاف متعارف دانسته ازاینروی، حمل آیات و روابط بر اکثر معنا را تجویز نکردهاند 3- و شماری دیگر، آن را ممکن و مجاز دانستهاند، و گاه آن را نشانهی فصاحت و بلاغت گوینده نیز به حساب آورده، و از آنجا که قرآن کریم، در اوج فصاحت و بلاغت است، حمل آیه بر چند معنا را، مجاز و مطلوب دانستهاند. بررسی موارد متعدّد این تفسیر، نشان میدهد که آیتالله خامنهای نیز مبنای اخیر را پذیرفتهاند.
7. توجه به مسئله وجوه و نظایر؛ از مباحث علوم قرآنی، بحث وجوه و نظایر است. وجوه درباره محتملات معانی بکار میرود و نظایر، دربارهی الفاظ و تعابیر. اگر در لفظ یا عبارتی چند احتمال رود این معانی را «وجوه» گویند، و هنگامی که چند لفظ معنای تقریبی واحدی را افاده کنند، «نظایر» بکار میرود. به عنوان نمونه؛ بحث معظّمٌله در ذیل تفسیر آیه 60 سوره توبه در مفهوم شناسی واژهی صدقه و زکات در همین چارچوب قابل بررسی است.
8. مسئلهی مکّی و مدنی بودن آیات؛ آیتالله خامنهای از آن دسته از محققانی در عصر حاضر به شمار میروند که به این نتیجه رسیدهاند که سورهی مکّی، تمامی آیاتش مکّی، و سوره مدنی نیز یکدست مدنی است. ایشان ذیل تفسیر آیهی اول سوره توبه و در مقدّمه بحث، ضمن رد روایاتی که دو آیه از سوره را مکّی دانستهاند، تمام سوره را مدنی اعلام میکنند.
9. توجّه به فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نزول سوره؛ در مقدّمهی تفسیر سوره توبه و بر اساس گزارشات تاریخی، فضای کلی نزول سوره به تفصیل بیان شده، همچنین ذیل تفسیر آیات مختلف فضای سیاسی- اجتماعی نزول آیات ترسیم شده است.
10. توجّه به شأن نزول و نقش آن در فهم صحیح آیه؛ معظّمٌله با توجه به ظرافتهای موجود در تفسیر آیات قرآن و با در نظر گرفتن 5 اصل؛ تشخیص صحّت و اعتبار، سودمندی و کاربرد شأن نزول در فهم بهتر و تأیید یکی از احتمالات، محدود نکردن آیه به سبب شأن نزول و ردّ شأن نزول به سبب عدم مطابقت با آیه به بررسی بحث شأن نزول آیات پرداختهاند.
11. مسئلهی نسخ و تحلیل صحیح آن؛ آیتالله خامنهای، در مقدّمهی سوره، با اشاره به تفاوت احکام این سوره دربارهی کفار و منافقین با سورههای دیگر، ضمن ارائهی مفهومی صحیح از نسخ و در واقع ردّ ادعای نسخ اصطلاحی در مورد این آیات، تغییر احکام موجود را، ارائهی تاکتیکهای متعدّد در قالب استراتژی مشخصی میدانند که یک هدف را دنبال میکند و به دیگر سخن، تغییر این احکام، به سبب تغییر شرایط و موقعیتها بوده و با بازگشت شرایط پیشین، احکام قبلی نیز باز میگردد.
12. توجّه به مبانی ادبی و لغوی: مباحث ادبی شامل بحثهای لغت(تحلیل مفهوم کلمات)، صرف، نحو و علوم بلاغی، در این تفسیر، نمودی گسترده دارد.
13. توجّه به «لوازم» سخن در برداشت از آیه؛ گاه به طریق اقتضاء تضّمن یا اشاره، مطالبی از کلام قابل استفاده است که جزء دلالت مطابقی لفظ به شمار نمیرود. نمونهی این بحث در تفسیر آیهی 91 سوره توبه است. معظّمٌله از جملهی «وَ لا عَلَی المَرضی وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنفِقُونَ حَرَج» چنین استفاده کردهاند که وسایل جنگی را خود داوطلبان جنگ از مال خود میخریدند و چنین نبود که حکومت اسلامی آن را تهیه کند.
14. تعلیل مستفاد از ذیل آیات؛ جملههایی که ذیل آیات میآیند، در موارد بسیاری میتواند بهعنوان «تعلیل» حکم یادشده در آیه تلقی شوند. برای نمونه معظّمٌله در تفسیر آیهی 91 سوره توبه، جملهی «ما عَلَی المُحسِنینَ مِن سَبیلٍ» در ذیل آیه را، دلیل حکم مطرح در صدر آن دانستهاند.
15. کارکرد روایات در تفسیر؛ در تفسیر معظّمٌله به تناسب و در بخشهای مختلف کاربرد روایات ازجمله برای بیان شأن نزول آیات، مفهوم شناسی اصطلاحات قرآنی و توضیح معارف قرآنی که بیشتر جنبهی هدایتی، تربیتی و ارشادی دارند، نمود گستردهای دارد.
16. عدم حجّیّت اقوال صحابه و تابعان در تفسیر؛ معظّمٌله در تفسیر خود بر نفی حجّیّت دیدگاههای صحابه در تفسیر، تصریح نموده و فقط روایات معصومین(علیهمالسّلام) را حجت دانستهاند. تردیدی نیست که حجت نبودن گفتار صحابه، عدم حجّیّت اقوال تابعان را نیز در بردارد.
17. نقش شناخت راویان و جاعلان حدیث در ردّ دیدگاههای تفسیری مبتنی بر منقولات آنان؛ روشن است که هوشمندی مفسّر و آگاهی او از تاریخ تفسیر مأثور و شناخت راویان، میتواند سره را از ناسره مشخص سازد. این هوشمندی و شناخت، در این تفسیر در مباحث مختلف، ازجمله؛ در توضیح آیات 34، 69، 73 و 79 نمود یافته است.
18. حجّیّت قرائات و نقش آن در تفسیر؛ از دیدگاه معظّمٌله، قرائات غیر مشهور و غیر متواتر؛ که با خبر واحد ثابت میشوند، حجّیّتی ندارند و هرگز در تحلیل معارف قرآنی و پاسخ به اشکالات، نباید به آنها پناه برد.
19. کاربرد تاریخ و سیره در تفسیر؛ در موارد فراوانی مفسّر بزرگوار برای تحلیل آیات از حوادث تاریخی سود جستهاند. همچنین گاه برای نقد آراء تفسیری، روایات و قرائات غیر مشهور نیز، به تاریخ صدر اسلام استناد کردهاند.
20. تعمیمبخشی به مفاهیم قرآنی؛ شماری از مفسّران، برخی از واژههای قرآن را که بظاهر، مفهومی عام دارند، در موردی خاص منحصر کردهاند. معظّمٌله با نقد این انحصارگرایی، بر تعمیم واژهها به مواردی دیگر، تأکید کردهاند و از این راه، گستره معارف قرآن را اثبات نمودهاند.
21- تفاوت سطح معرفتی آیه به تناسب مخاطبین؛ از مبانی دیگر این تفسیر میتوان به این نکته اشاره کرد که معارف ارائه شده در آیات، به تناسب مخاطبین، متفاوت است: آنجا که مخاطب آیه، خواص هستند، استدلال و برهان مطرح میشود و زمانی که مخاطب تودههای مردم باشند، مطالبی قابل فهم و در سطح آنان ارائه میگردد.
22. امکان رشد معارف دینی؛ توجّه به این نکته باعث میشود مفسّر، به اندیشههای ارائه شده از سوی پیشینیان بسنده نکند و بگونهای عمیق به کشف و تبیین حقایق و معارف الهی قرآن بپردازد. و در عین حال، از هرگونه افراط و تفریط در این عرصه، که به تغییر اصل معارف و التقاط یا جمود و تحجر و سلفیگری منتهی میگردد، پرهیز نماید.
23. پرهیز از برداشتهای ذوقی بعنوان تفسیر و جداسازی آنها؛ بطور خاص معظّمٌله ذیل آیهی 46 سورهی توبه، پس از بیان تفسیر آیه، احتمال دیگری را نیز مطرح کرده و از آن بعنوان استنباط ذوقی- و نه معنی آیه- یاد میکنند تا مرز بین تفسیر و برداشتهای ذوقی حفظ گردد.
24. نفی جزماندیشی در تفسیر متشابهات؛ مفسّر بزرگوار، در مواردی که دلیل قاطعی بر یک برداشت و تفسیر وجود نداشته، از جزماندیشی و اظهارنظر قطعی، پرهیز کردهاند.
25. تعامل با دیدگاهها و احتمالات مختلف در تفسیر آیه و ارزیابی آنها؛ معظّمٌله در ذیل تفسیر آیات به ارائه احتمالات مختلف در تفسیر پرداخته و گاهی آن تفسیر را که درستتر دانسته بعنوان احتمال قویتر بیان فرمودهاند.
26. محدود نکردن آیه به مصداق خاص؛ از دیگر مبانی مفسّر آن است که نباید مفاد آیه را در مصداق یا مصادیقی خاص منحصر نمود و آنچه مفسّران پیشین و صدر اول نیز در این باره گفتهاند، نباید بعنوان انحصار تلقی شود.
همچنین در بحث از «قواعد تفسیری» در کنار مبانی پیشگفته اصول و قواعد مورد استفاده در تفسیر سوره توبه حضرت آیتالله خامنهای(مدّظلّهالعالی) عبارتاند از:
**قاعدهی منع تفسیر به رأی
**قاعدهی تأویل(کشف پیام آیه و تطبیق آن بر مصادیق عصری)
**قاعدهی جَری و تَطبیق(انطباق الفاظ و آیات قرآن بر مصادیق غیر از آنچه آیات دربارهی آنها نازل شده است)،
**قاعدهی سیاق(سیاق در واقع فضای معنایی ویژهای است که از قرار گرفتن کلمات و جملات در کنار هم شکل میگیرد و در معنای واژه یا عبارت تأثیر میگذارد)،
**قاعدهی« اَلتَّأسیسُ اَولَی مِنَ التَّأکیدِ» (تلاش گردیده از حمل کلمات به ظاهر مشابه، بر تکرار و تأکید، پرهیز شده و گاه با نقد دیدگاه مشهور مفسّران، تفاوت محتوایی اینگونه تعابیر مورد اشاره قرارگرفته است)،
**قاعدهی «اصاله عدم التقدیر»،
**قاعدهی تَعریض(آیاتی که به ظاهر مخاطب شخص رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) است اما در واقع دیگران مخاطب آیه میباشند)،
**توجّه به تناسب محتوایی آیات،
**توجّه به ترکیب اِعراب و نقش آن در معنا،
**استفاده از مَبانی و مُحکَمات دینی در تفسیر،
**تقدم ظهور آیه بر مُفاد روایت و عدم حجّیّت فتوای فقیهان در فهم آیه.
در بخش پایانی این اثر نیز برخی از ویژگیها و امتیازات این تفسیر آمده است؛
استنباط اصولِ کلی و معیارهای اسلام از آیات، ارائهی موضوعات مستقلّ در ذیل تفسیر آیات، بهرهگیری از تمثیل در تبیین آیه، طرح مباحث جامعهشناسانه، تحلیل روایات مربوط به فضائل سُوَر، تحلیل فلسفهی احکام قرآنی، تبیین اهداف و فلسفهی نقل تاریخ در قرآن، انتقاد از مفسّران در تحمیل رأی خود بر قرآن، تبیین مصادیق مختلف هر یک از آیات، دقتنظر در واژههای آیه و کشف نکتههای آن، دستهبندی مطالب آیات، توجّه به قواعد و احکام فقهی، دقّت در اصطلاحشناسی قرآنی، مطرح ساختن مسائل کلامی- اعتقادی به حسب نیاز در توضیح آیات، طرح مباحث روانشناسانه(تحلیل حالات روانی انسان ذیل تفسیر آیات)، نقد روایات مجعول، تبیین درسهای قرآن، نقد برخی از ترجمههای فارسی موجود از قرآن کریم و توجّه و اهتمام به شاگردپروری و تقویت روحیهی تفکر.
http://book-khamenei.ir/index.aspx?pageid=128&newsview=185
***********************************
** نکته ادبی و تفسیری و فقهی در آیه 38 از سوره مائده
وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
مرد و زن دزد را به جزاى کارى که انجام دادهاند دستشان را قطع کنید. این کیفرى است از سوى خداوند و خداوند مقتدر حکیم است. ( سوره مائده آیه 38 .)
حرف (واو) در اول آیه شریفه به اصطلاح استینافى است ، یعنى مى رساند که مجددا کلام جدید و تازه اى آغاز مى شود و این کلام در مقام تفصیل یعنى احکام هر موضوعى را جدا جدا ذکر کردن است ، و حرف واو خاصیت حرف «اَمّا» را دارد، کَانّه فرمود (اما مرد و زن دزد را چنین کنید، و اما توبه کاران ایشان را چنان و به همین جهت حرف (فاء) بر سر خبر یعنى جمله(فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما) در آمده براى اینکه به طورى که گفته اند در معناى جواب براى کلمه «اَمّا» است
وجه اینکه در (وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما) (اَیدى) به صورت جمع آمده است و اینکه کلمه (ید : دست ) را به صیغه جمع (ایدى ) آورده با اینکه هر انسانى دو دست بیشتر ندارد، و طبق قاعده باید با صیغه تثنیه بیاورد و بفرماید: (فَاقْطَعُوا یَداهُما) پس دو دست آن زن و آن مرد را قطع کنید). بعضى از مفسرین گفته اند علتش این بوده که چنین استعمالى شایع است ، (خود ما هم وقتى مى خواهیم بگوییم دو دست من درد مى کند مى گوئیم دست هایم درد مى کند). ولى وجه صحیح این است که بعضى از اعضاى بدن آدمى ، و یا بیشتر آنها جفتى است ، مانند دو طرف پیشانى ، دو ابرو، دو چشم ، دو گوش ، دو دست دو پاى ، دو قدم و... وقتى به ضمیر دو نفر و یا به دو چیز و دو نفر اضافه شود قهرا دو جفت مى شود، ساده تر بگوییم : دو دستِ دو نفر چهار دست مى شود و چهار دست ، جمع است ، پس در باره دو نفر باید به صیغه جمع بگوییم : (اَعیُنهما) و (اَیدیهما) و (اَرجُلهما)، و امثال آن ، و چون وضع در مورد اعضاى جُفتى بدن انسان چنین بوده ، رفته رفته این وضع را در باره اعضاى تکى بدن نیز سرایت دادند، یعنى وقتى خواستند بگویند: (من پشت و شکم آن دو نفر را از ضربت شلاقم پر از سیاهى کردم )، مى گویند: (مَلَأَت ظُهُورُهُما وَ بُطُونُهُما ضَرباََ)، و ظَهر و بَطن را به صیغه جمع مى آورند، با اینکه ظَهر و بَطنِ دو نفر (ظَهرَین و بَطنَین یا ظَهران و بَطنان ) است ، در قرآن کریم هم این طور تعبیر آمده و فرموده : (إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما .اگر شما دو نفرافشاگرِ راز و شنونده آن به سوى خدا توبه کنید، به نفع شماست. زیرا دلهاى شما مُنحرف گشته است. سوره تحریم آیه 4 .) در این آیه نیز قلوب ، جمع قلب است و چون برای دو نفر بکار رفته ظاهرا می بایست «قََلباکُما» آورده می شد ولی «قُلُوبُکُما» ذکر شده است و این به جهت همان نکته ای که بیان گردید : (و چون وضع در مورد اعضاى جُفتى بدن انسان چنین بوده ، رفته رفته این وضع را در باره اعضاى تکى بدن نیز سرایت دادند) .
[
https://www.yjc.ir/fa/news/6480443/%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%DB%B3%DB%B6-%D8%AA%D8%A7-
]
** در اینجا به چند نکته مهم باید توجه داشت : الف - شرائط مجازات سارق . قرآن در این حکم همانند سائر احکام ریشه مطلب را بیان کرده و شرح آن به سنت پیامبر واگذار شده است ، آنچه از مجموع روایات اسلامى استفاده مى شود این است که اجراى این حد اسلامى (بریدن دست ) شرائط زیادى دارد که بدون آن اقدام به این کار جائز نیست از جمله اینکه : 1 - متاعى که سرقت شده باید حداقل یک ربع دینار باشد. 2 - از جاى محفوظى مانند خانه و مغازه و جیبهاى داخلى سرقت شود. 3 - در قحط سالى که مردم گرسنه اند و راه به جائى ندارند نباشد. 4 - سارق عاقل و بالغ باشد، و در حال اختیار دست به این کار بزند. 5 - سرقت پدر از مال فرزند، یا سرقت شریک از مال مورد شرکت این حکم را ندارد. 6 - سرقت میوه از درختان باغ را نیز از این حکم استثناء کرده اند. 7 - کلیه مواردى که احتمال اشتباهى براى سارق در میان باشد که مال خود را به مال دیگرى احتمالا اشتباه کرده است از این حکم مستثنى است . و پاره اى از شرائط دیگر که شرح آن در کتب فقهى آمده است . اشتباه نشود منظور از ذکر شرائط بالا این نیست که سرقت تنها در صورت اجتماع این شرائط حرام است ، بلکه منظور این است که اجراى حد مزبور، مخصوص اینجا است و گرنه سرقت به هر شکل به هر صورت ، و به هر اندازه و هر کیفیت در اسلام حرام است . ب - اندازه قطع دست سارق . معروف در میان فقهاى ما با استفاده از روایات اهل بیت (علیهمالسلام ) این است که تنها چهار انگشت از دست راست بریده مى شود، نه بیشتر، اگر چه فقهاى اهل تسنن بیش از آن گفته اند. ج - آیا این مجازات اسلامى خشونت آمیز است ! بارها این ایراد از طرف مخالفان اسلام و یا پاره اى از مسلمانان کم اطلاع شده است که این مجازات اسلامى بسیار شدید به نظر مى رسد و اگر بنا بشود این حکم در دنیاى امروز عمل شود باید بسیارى از دستها را ببرند، به علاوه اجراى این حکم سبب مى شود که یک نفر گذشته از اینکه عضو حساسى از بدن خود را از دست دهد تا پایان عمر انگشت نما باشد. در پاسخ این ایراد باید به این حقیقت توجه داشت که : اولا - همانطور که در شرائط این حکم گفتیم هر سارقى مشمول آن نخواهد شد بلکه تنها یک دسته از سارقان خطرناک هستند که رسما مشمول آن مى شوند. ثانیا - با توجه به اینکه راه اثبات جرم در اسلام شرائط خاصى دارد این موضوع باز هم تقلیل پیدا مى کند. ثالثا - بسیارى از ایرادهائى که افراد کم اطلاع بر قوانین اسلام مى کنند به خاطر آن است که یک حکم را به طور مستقل و منهاى تمام احکام دیگر مورد بررسى قرار مى دهند، یعنى به عبارت دیگر آن حکم را در یک جامعه صددرصد غیر اسلامى فرض مى کنند، ولى اگر توجه داشته باشیم که اسلام تنها این یک حکم نیست بلکه مجموعه احکامى است که پیاده شدن آن در یک اجتماع سبب اجراى عدالت اجتماعى ، و مبارزه با فقر، و تعلیم و تربیت صحیح ، و آموزش و پرورش کافى ، آگاهى و بیدارى و تقوا مى گردد، روشن مى شود که مشمولان این حکم چه اندازه کم خواهند بود اشتباه نشود، منظور این نیست که در جوامع امروز این حکم نباید اجراء شود بلکه منظور این است که هنگام داورى و قضاوت باید تمام این جوانب را در نظر گرفت .
خلاصه حکومت اسلامى موظف است که براى تمام افراد ملت خود نیازمندیهاى اولى زندگى را فراهم سازد، و به آنها آموزش لازم دهد، و از نظر اخلاقى نیز تربیت کند، بدیهى است در چنان محیطى افراد مختلف بسیار کم خواهند شد. رابعا- اگر ملاحظه مى کنیم امروز دزدى فراوان است به خاطر آن است که چنین حکمى اجراء نمى شود و لذا در محیطهائى که این حکم اسلامى اجراء مى گردد (مانند محیط عربستان سعودى که تا سالهاى اخیر این حکم در آن اجراء مى شد) امنیت فوق العاده اى از نظر مالى در همه جا حکمفرما بود. بسیارى از زائران خانه خدا با چشم خود چمدانها یا کیفهاى پول را در کوچه و خیابانهاى حجاز دیده اند که هیچکس جرئت دست زدن به آن را ندارد تا اینکه مامورین اداره جمع آورى گمشدهها بیایند و آن را به اداره مزبور ببرند و صاحبش بیاید و نشانه دهد و بگیرد. غالب مغازهها در شبها در و پیکرى ندارند و در عین حال کسى هم دست به سرقت نمى زند. جالب اینکه این حکم اسلامى با اینکه قرنها اجراء مى شد و در پناه آن مسلمانان آغاز اسلام در امنیت و رفاه مى زیستند در مورد تعداد بسیار کمى از افراد که از چند نفر تجاوز نمى کرد این حکم در طى چند قرن اجراء گردید. آیا بریدن چند دست خطا کار براى امنیت چند قرن یک ملت قیمت گزافى است که پرداخت مى شود! . د - بعضى اشکال مى کنند. که اجراى این حد در مورد سارق به خاطر یک ربع دینار منافات با آنهمه احترامى که اسلام براى جان مسلمان و حفظ او از هر گونه گزند قائل شده ندارد، تا آنجا که دیه بریدن چهار انگشت یک انسان مبلغ گزافى تعیین شده است . اتفاقا همین سؤ ال - به طورى که از بعضى از تواریخ بر مى آید - از عالِم بزرگ اسلام ، عَلَمُ الهُدَى مرحوم سید مرتضى ،در حدود یک هزار سال قبل شد، سؤ ال کننده موضوع سؤ ال خود را طى شعرى به شرح ذیل مطرح کرد: یَدُُ بِخَمسِ مِئینَ عَسجَدِِ وُدِیَت ما بالُها قُطِعَت فِى رُبعِ دِینارِِ! یعنى : دستى که دیه آن پانصد دینار است . چرا به خاطر یک ربع دینار بریده مى شود! سید مرتضى در جواب او این شعر را سرود: عِزُّ الأَمانَةِ اَغلاها وَ اَرخَصَها ذُلُّ الخِیانَةِ فَافهَم حِکمَةَ البارى یعنى عزت امانت آن دست را گرانقیمت کرد. و ذلت خیانت بهاى آن را پائین آورد، فلسفه حکم خدا را بدان . [تفسیر نمونه جلد 4 صفحه 380]
** دِیَه در لغت به معنای راندن و رد کردن است و در اصطلاح به معنای خون بها و یا مالی که در صورت وقوع جنایت بر نفس و یا اعضای بدن باید داده شود ، می باشد . دِیه که مفرد دِیات است از ریشه «وَدْی» به معنای راندن و رد کردن است . دِیه مصدر است و اصلش «وَدْی» بوده که «واو» آن حذف شده و بجای آن «ها» آورده شد .
** اصلاحات و اضافات توسّط : استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
************************************************
***نسیم معرفت***
** نکته ها و پیام های آیه 123 از سوره توبه
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ «سوره توبه آیه 123»
اى کسانىکه ایمان آوردهاید! با کسانى از کفّار که نزدیک شمایند بجنگید. باید آنان در شما خشونت و صلابت بیابند و بدانید که خداوند، با پرهیزکاران است.
* یَلُونَکُمْ : یَلُونَکُمْ از ریشه «وَلْی» بر وزن «عَقل» به معنای قُرب و نزدیکى است . «یَلُونَکُمْ» یعنی نزدیک مى شوند به شما .
نکته ها :
پرداختن به دشمنانِنزدیکتر و جنگیدن با آنان، مزایایى دارد، از جمله: به هزینه و امکانات کمترى نیاز است، اطلاعات ما از آنان بیشتر است، تدارک جبهه آسانتر و آمادگى عمومى براى مقابله با آنان بیشتر است، خطرشان مقدّمتر است، راه دفع آنان ودسترسى به منطقهى جنگ سریعتر است، هم خودش دشمن است، هم مىتواند بازوى دشمنان دورتر باشد.
«غِلْظَةً» به معناى صلابت، قدرت و هیبت است، نه سنگدلى و بدخلقى. از این رو در مسائل نظامى، مانور و قدرتنمایى ورژه ولباس وشعار وهرچه که قواى اسلام را قدرتمند نشان دهد، مورد ستایش است. پیامبرخدا صلى الله علیه و آله نیز هنگام فتح مکّه، مسلمانان را فرمان داد تا در مقابل چشم ابوسفیان رژه رفتند تا با نشان دادن قدرت و شکوه سپاه اسلام، روحیّهى مشرکان تضعیف شود.
مسألهى «الاقربُ فالاقرب»، یعنى اولویّت دادن به آنچه نزدیکتر به انسان است، در همهى امورِ تعالیم اسلامى مطرح است، در انفاق و صدقه، ابتدا یتیم و فقیرِ خویشاوند، در پرداخت زکات ابتدا نیازمندان محلّى و نزدیک، در جنگ، نخست دشمنان نزدیکتر، در دعوت وتبلیغ، ابتدا بستگان نزدیک و اهل منطقه، در مسجد، تقدّم همسایهى مسجد، در سفره و مهمانى، طعام نزدیک انسان و در نماز جماعت و در صف اوّل، آنان که به امام جماعت در کمالات نزدیکترند.
این آیه، جهاد آزادیبخش را مىگوید، نه جهاد دفاعى را. از این رو به صفات مبارزان اسلامى پرداخته، نه به شرایط هجوم کافران (1).
در سیرهى پیامبر، نمونههاى بسیارى دیده مىشود که به سپاه اسلام توصیه مىفرمود: با تقوا باشند، به زنان کفّار آسیبى نرسانند، به درختان لطمه نزنند. حتّى یک بار کشتهى دختر کافرى را دید و به شدّت ناراحت شد (2).
پیام ها :
1- ایمان باید همراه با عمل و مبارزه باشد. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا»
2- دفع شرّ دشمنان نزدیکتر، اولویّت دارد. «یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ» (استراتژى جنگى اسلام، ابتدا مقابله با دشمنان نزدیکتر است، همچنان که در مبارزهى فکرى و عقیدتى نیز باید ابتدا شبهاتِ رایج و موجود را پاسخ داد)
3- هر چه براى ایجاد صلابت و شدّت لازم است باید تدارک دید، چه شجاعتِ رزمندگان و چه ابزار و سلاحهاى پیشرفته و چه آموزشهاى پیشرفته و تخصّصى. «وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً»
4- سپاه اسلام، باید صلابت و هیبت داشته باشد. «غِلْظَةً»
5- شجاعت درونى باید با صلابت بیرونى همراه باشد. «وَ لْیَجِدُوا»
6- غلظت وصلابت اسلامى، همراه با تقواست. «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»
7- جهاد، جلوهاى از تقواى الهى است. قاتِلُوا ... أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ
8- چون در جنگ، غرائز، هوسها و کینهها ممکن است پیش آید، تقوا براى رزمندگان شرطِ اساسى است. «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»
(1). تفسیر فىظلالالقرآن.
(2). تفسیر فىظلالالقرآن.
http://wiki.ahlolbait.com/%D8%A2%DB%8C%D9%87_123_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%AA%D9%88%D8%A8%D9%87 .
*************************************************
** احکام خمس+سایت حکیم عسکری لشت نشایی گیلانی+پرسش و پاسخ+کلیک
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8
|
||||
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8
|

***نسیم معرفت***
آیا غار اصحاب کهف به سمت قطب شمال بوده یا سمت قُطبِ جنوب؟!!
*** وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُّرْشِداً .
و (اگر در آنجا بودی) خورشید را می دیدی که به هنگام طلوع ، به سمت راست غارشان مُتمایل می گردد، و به هنگام غروب ، به سمت چپ، و آنها در محل وسیعی (در عُمق و وسط) از آن (غار) قرار داشتند، این از آیات خداست . هر کس را خدا هدایت کند ، هدایت یافته واقعی اوست، و هر کس را گمراه نماید، هرگز وَلیّ و راهنمایی برای او نخواهی یافت! . (سوره کهف .آیه 17) .
وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ کَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً .
و (اگر به آنها نگاه می کردی) می پنداشتی بیدارند، در حالی که در خواب فرو رفته بودند !! و ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگِ آنها دستهای خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانی می کرد). اگر نگاهشان می کردی از آنان می گریختی، و سر تا پای تو از ترس و وحشت پُر می شد! (سوره کهف آیه 18) .
قَولُهُ تَعالَى: «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ» إِلَى آخِرِ الآیَتَینِ(آیه 17 و 18 سوره کهف) . اَلتَّزاوُرُ هُوَ التَّمایُلُ مَأخُوذُُ مِنَ الزَّوْر بِمَعنَى المَیلِ ، وَ القَرْضُ : اَلقَطعُ ، وَ الفَجْوَةٍ : اَلمُتَّسَعُ مِنَ الأَرضِ وَ ساحَةُ الدّارِ وَ المُرادُ بِذاتِ الیَمینِ وَ ذاتِ الشِّمالِ : اَلجِهَةُ الَّتِی تَلِی الیَمینَ أَوِ الشِّمالَ أَوِ الجِهَةُ ذاتَ اِسمِ الیَمینِ أَوِ الشِّمالِ وَ هُما جِهَتَا الیَمینِ وَ الشِّمالِ . وَ هاتانِ الآیَتانِ تُمَثِّلانِ الکَهفَ وَ مُستَقَرَّهُم مِنهُ وَ مَنظَرَهُم وَ ما یَتَقَلَّبُ عَلَیهِم مِنَ الحالِ أَیّامَ لَبثِهِم فیهِ وَ هُم رُقُودُُ وَ الخِطابُ لِلنَّبِیِّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) بِما أَنَّهُ سامِعُُ لا بِما أَنَّهُ هُوَ وَ هذا شائِعُُ فِی الکَلامِ وَ الخِطابُ عَلى هذَا النَّمَطِ یَعُمُّ کُلَّ سامِعِِ مِن غَیرِ أَن یَختَصَّ بِمُخاطَبِِ خاصِِّ . فَقَولُهُ : «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ» یَصِفُ مَوقِعَ الکَهفِ وَ مَوقِعَهُم فیهِ وَ هُم نائِمُونَ وَ أَمّا إِنامَتُهُم فیهِ بَعدَ الأُوِیِّ إِلَیهِ وَ مُدَّةِ لَبثِهِم فیهِ فَقَدِ اکتَفَی فِی ذلِکَ بِما أُشیرَ إِلَیهِ فِی الآیاتِ السّابِقَةِ مِن إِنامَتِهِم وَ لَبثِهِم وَ ما سَیَأتِی مِن قَولِهِ : (وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ . سوره کهف آیه 25.) «إَلَخ» ، إِیثاراََ لِلإِیجازِ .
[تفسیراَلمیزان ج 13 ص272]
کلمه «تَزاوُر» به معناى مَیل و تمایُل است که از ماده «زَوْر» به معناى مَیل گرفته شده است . و کلمه «قَرْض» به معناى قطع و بریدن است . و کلمه «فَجْوَة» به معناى زمین پهناور و وسیع و فضاى خانه است و مراد از «ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ» : 1- یا آن جهتی است که در سَمت راست یا چپِ انسان و به عبارت دیگر در طَرَفِ دستِ راست و طَرَفِ دستِ چپ قرار دارد 2- و یا آن جهت و جانبی است که دارای نامِ یَمین (راست) و شِمال (چپ) می باشد و به عبارت دیگر یا جانب و ناحیه و سَمت و طَرَفى است که به خود آن طرف ، راست و چپ گفته مى شود و به هر حال «یَمین» و «شِمال» به معنای سَمتِ راست و چپ که معروف گفته می شود .
این دو آیه شریفه ، غارِ اصحاب کَهف و محلِّ استقرارشان در آن و اوضاع و منطقه جغرافیایى آن و منظره و حالاتی که در ایّام اقامتشان در آنجا بر آنها گذشت را تَمثیل و تصویر و تَجَسُّم می نماید و مى فهماند که اصحاب کهف در غار در آن روزگارى که آنجا بودند چه حال و وضع و ویژگی داشتند و وقتى به خواب رفتند چگونه بودند.
خطاب در آیه(17 از سوره کهف) به نبیّ مُکرَّم اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به عنوان اینکه آن جناب سامِع و شنونده خطاب است می باشد نه اینکه آن حضرت مخصوص به آن خطاب باشد بلکه روى سخن در این آیه شریفه با همه مردم است و این شیوه و روش سخن گفتن در کلام و خطابِ عُرفی شیوع و رواج دارد و در عُرف مردم مُتعارَف است که مثلاََ با کلام و سخنی یک نفر را مُخاطب قرار داده ولى همه افراد را اراده مى کنند بدون اینکه آن کلام به مُخاطب خاصّی اختصاص داشته باشد .
پس آیه شریفه «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ» موقعیّت و محلّ غار و نیز موقعیّت اصحاب کهف را که در آنجا به خواب رفتند وصف و توصیف و بیان مى کند و مى فهماند که خودِ غارِ کهف چه وضعی داشته و همچنین اصحاب کهف بعد از به خواب رفتن در چه وضع و حالتی بودند و اما اینکه بعد از رجوع به آن غار چطور به خواب رفتند و چقدر خوابشان طول کشید بیان نکرده است و نیز این آیه شریفه در این رابطه (که خوابشان چگونه بود و چقدر به درازا کشید) از باب ایجاز و اختصارِ در سخن به همان اشاراتى که در آیات قبل بوده و نیز به اشاراتى که به زودى در ذَیل جمله (وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ . سوره کهف آیه 25.) خواهد آمد اکتفاء نموده است . و به عبارت دیگر اگر آیه 17 سوره کهف به این خصوصیات نپرداخته به منظور ایثار و انتخاب و گزینشِ طریقِ اِیجاز و اختصار گویی بوده است.
*** اَلزَّور به فتح زاء : دیدن کردن- میل- قصد - جَناغ سینه - استخوانِ جَناغ سینه - جَناغ یا مَفصَل استخوان های سینه- اراده مُحکم - عقل- خِرَد- شَبَح و سیاهی که از دور پیدا است - دیدار کننده یا دیدار کنندگان- بزرگوار - آقا - رهبر - مِهتَر- پیشوا-کج کردن - کج شدن - خَم شدنِ جَناغ سینه ، زیارت کننده - خیال و شَبَح که در شب دیده شود ، بالاى میان سینه یا مُلتَقاى اطرافِ استخوانهاى سینه - « فَرَسٌ عَرِیضُ الزَّوْر »: اسبِ فراخ سینه - نیروى تصمیم و اراده . این واژه در مفرد و مُثَنّى و جمع یکسان بکار مى رود ؛ « رجُلٌ زَوْرٌ »: مرد زائر و زیارت کننده ، « رِجالٌ زَوْرٌ : مردان زائر » و « نِساءٌ زَوْرٌ : زنان زائر»
..... ..... ادامه مطلب ..... پایگاه اندیشوران حوزه یا سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
************************************
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
***نسیم معرفت***
تفسیر آیه 109 از سوره توبه :
ارزش کارها به نیّت خالص و پاک مربوط می شود نه به ظاهرِ اَعمال
آیا کسىکه بنیان (کار) خود را بر پایه تقوا و رضاى الهى قرار داده بهتر است، یا کسىکه بنیاد (کار) خویش را بر لبه پرتگاهى سُست و فرو ریختنى نهاده که او را در آتشِ دوزخ مىاندازد؟ خداوند گروه ستمگر را هدایت نمىکند.
سوره توبه آیه 109 .
معانی کلمات آیه :
بُنْیان : بنیان مصدر است، به معنى بنا کردن، ولى در آیه، به معناى مفعول (مَبنِىّ) است یعنى: ساختمان.
شَفا : شَفا: کنار، حاشیه. «شَفَا البِئرِ»: کنارِ چاه.
جُرُفٍ : (بر وزن شُتُر): کنار نهر که آب زیر آن را برده و تکّه تکّه مى افتد. جَرف (بر وزن عَقل): به معنى بردن است. عَلى هذا، جُرُفٍ در آیه به معنى مَجرُوف مى باشد.
هارٍ : هَور (به فتحِ هاء) سُقوط و انهدام، «هارَ البِناءُ ، اِنهَدَمَ وَ سَقَطَ». هارٍ، اسم فاعل است، به معنى ساقط شونده.
اِنْهارَ : اِنهِیار از ماده هَور به معناى سقوط و اِنهدام است. «فَانْهارَ بِهِ» : ساقط کرد آن را.
( تفسیر «اَحسَنُ الحَدیث»، استاد سیِّد علی اکبر قُرَشی )
نکته ها :
آیه قبل، مقایسه مسجد ضِرار و مسجد قُبا بود و در این آیه مقایسه بانیان آن دو مسجد است.
کلمهى «شَفا»، به معناى لبه و کناره ، «جُرُفٍ»، به معناى حاشیه نهر یا چاه که آب زیر آن را خالى کرده و پرتگاه شده است، و «هارٍ»، به معناى سُست مىباشد.
پیام ها :
1- ارزش کارها به نیّت آنان است نه ظاهرِ اعمال . مسجد قُبا براى خدا ساخته شد و مسجد ضِرار با انگیزه تفرقهافکنى!
« أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی»
2- بنیاد باطل بر باد است. «بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ»
3- گاهى مسجد، بانیان خود را به قعر دوزخ مىافکند. «فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ»
4- سوء استفاده از مراکز مذهبى و باورهاى دینى مردم، ظلم است. «الظَّالِمینَ»
( تفسیر نور از اُستاد مُحسِن قرائتی . جلد 3 - صفحه 506 . )
http://wiki.ahlolbait.ir/%D8%A2%DB%8C%D9%87_109_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%AA%D9%88%D8%A8%D9%87
***نسیم معرفت***
به نام خدا
* آیا استثاء در آیه«... وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ... » متّصل است یا منفصل؟! چرا؟!!
وَ الاستِثناءُ فِی قَولِهِ : («... وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ... . آیه 16 از سوره کهف») اِستِثناءُُ مُنقَطِعُُ فَإِنَّ الوَثَنِیّینَ لَم یَکُونُوا یَعبُدُونَ اللهَ مَعَ سائِرِ آلِهَتِهِم حَتّى یُفیدَ الأِستِثناءُ إِخراجَ بَعضِ ما دَخَلَ أَوَّلاََ فِی المُستَثنَى مِنهُ فَیَکُونُ مُتَّصِلاََ . فَقَولُ بَعضِهِم : إِنَّهُم کانُوا یَعبُدُونَ اللهَ وَ یَعبُدُونَ الأَصنامَ کَسائِرِ المُشرِکینَ وَ کَذا قَولُ بَعضِِ آخَرَ : یَجُوزُ أَنَّهُ کانَ فِیهِم مَن یَعبُدُ اللهَ مَعَ عِبادَةِ الأَصنامِ فَیَکُونُ الأِستِثناءُ مُتَّصِلاََ ، فِی غَیرِ مَحَلِّهِ ، إِذ لَم یُعهَد مِنَ الوَثَنِیّینَ عِبادَةُ الله ِ سُبحانَهُ مَعَ عِبادَةِ الأَصنامِ ، وَ فَلسَفَتُهُم لاتُجیزُ ذلِکَ ، وَ قَد أَشَرنا إِلَى حُجَّتِهِم فِی ذلِکَ آنِفا.ََ
. [تفسیر اَلمیزان-متن عربی-جلد13 ص272.] .
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمَتَهِ و یُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقاً
( آنها یعنی اصحاب کهف بعد از قیام عَلَنی خود بر ضد شرک و بت پرستی با توجه به شرایط تهدید آمیز و خطرناک محیط خود به یکدیگر گفتند :) و هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستند کناره گیری کردید، به غار پناه ببرید ، که پروردگارتان سایه رحمتش را بر شما می گستراند، و در این امر ، آرامشی برای شما فراهم می سازد! .)
(سوره کهف آیه 16)
استثناء در این آیه شریفه : «وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» ، استثناء مُنقطع است نه مُتّصل . زیرا وَثَنى ها و بُت پرست ها ، خداوندمُتعال را با سایر خدایان خود نمى پرستیدند تا چنین استثنایی افاده کند خارج کردن برخی از افرادی را که از ابتداء داخل در مُستثنی مِنه بوده و بعد با استثناء خارج شده باشد و در نتیجه استثناء در این آیه استثناء مُتصل باشد و به عبارت دیگر وَثَنى ها و بُت پرست ها ، خداوند متعال را با سایر خدایان خود نمى پرستیدند و خداوند داخل در معبودان و از مصادیق عبادت شده های آنان نبوده است تا در نتیجه استثناء مُتصل محسوب شود و به عبارت سوم هیچ وقت سابقه نداشته و معهود نبوده که وَثَنى ها و بُت پرستان خداى سبحان را با بُت هاى خود پرستیده و عبادت کرده باشند تا در نتیجه استثناء در این آیه شریفه استثناء مُتصل حساب شود.
[توضیحی در باب استثناء : در ارتباط با مسئله استثناء چهار چیز لازم است : 1- مُستثنی مِنه 2- اَدات و ابزار استثناء مانند اِلّا و غَیر و حاشا و... 3- مُستَثی 4- حُکمی که در جمله استثائیّه وجود دارد . در قالب مثال این چهار چیز را روشن می سازیم . مانند : جائَنِی القَومُ اِلّا زَیداََ . در این مثال کلمه «اَلقَومُ» که درجمله قبل از «اِلّا» آمده است ، مُستَثنی مِنه می باشد و مُستثَنی مِنه باید یک امر کلی باشد تا بتوان از آن چیزی و مصداقی را «حُکما» و از نظر حُکم خارج و استثناء نمود . پس مُستَثنی مِنه نمی تواند یک چیز جزیی باشد . حرف «اِلّا» هم از اَدات و ابزار استثناء می باشد و کلمه «زَیدُُ» نیز مُستَثنی است و فعل «جائَنی» دالّ بر حُکم «آمدن» است . در این مثال شخص زید را از حُکمِ «آمدن قَوم» جدا و استثناء کردیم یعنی همه قوم پیش من آمدند بجز زید . استثناء در یک تقسیم بر دو قسم است : اول : استثناء مُتصل : استثناء مُتصل آن است که مُستَثنی از جنس مُستَثنی مِنه و از مصادیق آن باشد و از اول هم داخل در مُستَثنی مِنه بوده باشد و سپس توسط اَدات و ابزار استثناء از حکمِ مُستَثنی مِنه خارج شود . مانند مثالی که ذکر شد : جائَنِی القَومُ اِلّا زَیداََ. زید از اول داخل در مُستَثنی منه یعنی «اَلقَومُ» بوده و بعد از نظرِ حکم یعنی «آمدن» از آن خارج شده است و ترجمه مثال چنین است که : همه قوم پیش من آمدند مگر زید . یعنی زید نیامد . در اینجا دو حکم وجود دارد . یک حکم (آمدنِ قَوم) که مربوط به قبل از اَدات استثناء«اِلّا» است و حکم دیگر (نیامدن زید) که بعد از اَدات استثناء می باشد . دوم : استثناء مُنقَطِع : و اما استثناء مُنقَطِع از اسمش پیداست که در این نوع استثناء ، مُستَثنی از جنس مُستَثنی مِنه و داخل در آن و از مصادیق آن نیست بلکه مُنقطع و بیگانه از آن است و از اول هم داخل در آن نبوده است . مثل :جائَنِی القَومُ اِلّا حِماراََ . معنایش این است که همه قوم پیش من آمدند بجز الاغ . در این مثال مُستَثنی که حِمار و الاغ باشد از اول داخل در مُستَثنی مِنه یعنی «اَلقَومُ» و از جنس قوم نبوده است . باید توجه داشت که «مُستثنی» در استثناءِ مُنقطع اعمّ از اینکه جمله استثنائیّه ، مُثبت یا منفی باشد همیشه منصوب خواهد بود . در آیه شریفه : «وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» استثناء در آن از نوع استثناء مُنقطِع است نه متّصل .]
پس اینکه بعضى از مُفسِّرین (همانند جارُالله زَمَخشری درتفسیر کَشّاف، ج 2، ص 707.) گفته اند که مردمانِ هم عصر با اصحابِ کهف همانند سایر مُشرکین هم خدا و هم بُت ها و آلِهه و خدایانِ خود را عبادت می کردند و می پرستیدند و همچنین اینکه بعضى دیگر (همانند مرحوم طَبَرَسی در تفسیر «مَجمَعُ البیان» ج 6 ص 454.) گفته اند ممکن است که در میان آن مردم ، بعضى ها هم خدا و هم بُت ها و آلِهه و خدایانِ خود را عبادت می کردند و می پرستیدند و بدین جهت استثناء در آیه شریفه مُتصل است نه منقطع ، سخنى نابجا و بدون دلیل است، زیرا هیچ وقت سابقه نداشته و معهود نبوده است که وَثَنى ها و بُت پرستان خداى سُبحان را با بُت هاى خود پرستیده و عبادت کرده باشند و به عبارت دیگر هیچ وقت خداوندمتعال را جزو معبودهای خود محسوب نکردند . و پایه ها و مَبانی فلسفی و فکری و عقیدتی بُت پرستی و وَثَنِیّت چنین اجازه اى را نمى دهد که در کنار عبادت و پرستشِ بُت ها و اَصنام ، خداوند هم مورد پرستش و عبادت قرار گیرد و به عبارت دیگر بُت و صَنَم پرستی و غیر خدا پرستی در واقع نفی یکتاپرستی است و با توجه به مبانی فلسفی وَثَنِیَّت ، جمع بین این دو ممکن نیست !!! ، و ما آنِفاََ و به تازگی و همین چند صفحه پیش [اَلمیزان ج13ص269] به فلسفه و حجّت و دلیل آنها و نیز ردّ دلیلشان اشاره کردیم . قبلا گفته شد که فلسفه وَثَنَیَّت برای هر نوع از انواع مخلوقات ، اِله و خالق و ربّ و پروردگاری قائل است . اِله و پروردگاری برای آسمانها و اِله و پروردگاری برای زمین و اِله و پروردگاری برای انسانها و همچنین برای هر قسم از موجودات نیز ربّ و پروردگار جداگانه قائلند. [ وَ الوَثَنِیَّةُ تُثبِتُ لِکُلِّ نَوعِِ مِن أَنواعِ الخَلیقَةِ (الخَلقِیَّةِ) إِلهاََ وَ رَبّاََ کَرَبِّ السَّماءِ وَ رَبِّ الأَرضِ وَ رَبِّ الإِنسانِ . اَلمیزان -جلد 13 ص269] . آنها دلیل و بُرهان واضح و روشنی بر آنچه ادّعاء میکنند ندارند . و این دلیلی که بت پرستان آورده اند : که خدای سُبحان بزرگتر از آن است که در احاطه ادراک خلق و مخلوقات قرار بگیرد [ و به اصطلاح : ما لِلتُّرابِ وَ رَبِّ الأَربابِ؟ . خاک و خاک نشین را با آفریننده افلاک چه کار؟] ، پس امکان ندارد که بدون واسطه و مستقیماََ از طریق عبادت به سوی او توجه نمود و نیز بدون واسطه ممکن نیست که با عبودیّت و بندگی ، به سوی او تقرّب جُست لذا برای ما بندگان چاره ای باقی نمی ماند جز اینکه پرستش کنیم برخی از موجودات شریف و محترم و مقدّسی که از بندگان مقرَّب الهی هستند تا آن موجودات شریفه ما را به خدا نزدیک کنند و به منزلتى نزد او برسانند ، مردود است و دلیلی است که به ضرر خود آنها می باشد ، زیرا اوّلاََ احاطه نیافتن ادراک بشر به خداوند متعال اشکالی است که میان همه ما افراد بشر و بین مقرّبین از بندگان الهی که عبادتش می کنند مشترک است . بعلاوه همه ما یکتاپرستان و مُوحِّدین و نیز مُقربین بارگاه الهی(موجودات شریفه) هر کس به قدر توان و طاقتِ وجودی و ادراکیش او را تنها به اسماء و صفات و آثارش میشناسند و هیچ کسی احاطه و ادراک و علم و شناخت و معرفتِ استدلالی و حتی معرفت قلبی به ذات مقدّسه ربوبیه و اَحَدیّتِ ذاتیّه و مقامِ «غَیبُ الغُیوبی» ندارد . عطّار نیشابوری در این باره می گوید : خداوندی که ذاتش بی زوال است - خِرَد در وصف ذاتش گنگ و لال است و حافظ شیرازی نیز دراین باره چه زیبا سروده است : عَنقا شکار کس نشود دام بازچین * کانجا همیشه باد به دست است دام را. و باز حافظ با یک ظرافتی می فرماید : کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست * آنقدر هست که بانگ جَرَسی میآید . پس هر کس به قدر توان و طاقتش او را از راه اسماء و صفات و آثارش می شناسد و هر کس به اندازه معرفتش باید او را بپرستد .(کُلُُّ عَلَى قَدرِ طاقَتِهِ فَلَهُ أَن یَتَوَجَّهَ إِلَیهِ بِالعِبادَةِ عَلَى قَدرِ مَعرِفَتِهِ ) . علاوه بر اینکه تمامی صفاتی که معبود را مستحقّ عبادت میکند از قبیل خلقت کردن ، رزق و روزی دادن و مالکیّت و فرمانروایی و تدبیر عالَم و امثال آن همه منحصرا و حقیقتاََ از صفات خداوند مُتعال است ، و غیر خدا چیزی از آن صفات را به نحو حقیقی و مستقلّ دارا نیست ، پس فقط خداوند شایسته پرستش و عبادت و بندگی است و همه باید تنها او را بپرستند و غیر خدا سزاوار عبادت و پرستش نیست .
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
**********************************************************
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت پانزدهم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
سیاق آیات سه گانه اى که داستان اصحاب کهف با آن ها افتتاح و آغاز شده است اِشعار و اشاره به این دارد که قصه اصحاب کهف قبلا به طور اجمال در بین مردم معروف و مشهور بوده است ، مخصوصا سیاق آیه («أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً .آیا گمان کردی اصحابِ کَهف و رَقیم که همان اصحاب کهف است از آیات عجیب ما بودند؟!») بیشتر به این مطلب اِشعار و اشاره دارد و آن چیزی که وحی و آیات قرآن (در سوره کهف) کاشف و بیانگر آن است عبارت است از تفصیل ماجرای اصحاب کهف است که از آیه 13 از سوره کهف یعنی از آیه «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى» شروع می شود .
ضمنا قابل ذکر است که مرحوم علامه در آغازین تفسیر سوره کهف(در ص 253 از المیزان جلد13) چنین آورده بود : * وَ غَیرُ بَعیدِِ أَن یُقالَ إِنَّ الغَرَضَ مِن نُزُولِ السُّورَةِ ذِکرُ القِصَصِ الثَّلاثِ العَجیبَةِ الَّتی لَم تُذکَر فِی القُرآنِ الکَریمِ إِلّا فِی هذِهِ السُّورَةِ وَ هِیَ قِصَّةُ أَصحابِ الکَهفِ وَ قِصَّةُ مُوسى وَ فَتاهُ فِی مَسیرِهِما إِلَى مَجمَعِ البَحرَینِ وَ قِصَّةُ ذِی القَرنَینِ ثُمَّ استُفیدَ مِنها ما استُفرِغَ فِی السُّورَةِ مِنَ الکَلامِ فِی نَفیِ الشَّریکِ وَ الحَثِّ عَلَى تَقوَى اللهِ سُبحانَهُ. و بعید نیست گفته شود که غرض و هدف از نزول این سوره بیان و ذکر سه داستان شگفت انگیز می باشد که در قرآن کریم جز در این سوره ذکر نشده است و آن ها عبارتند از 1- قصّه و ماجرای اصحاب کَهف 2- داستان موسى و آن جوانى که در مسیرشان به سمتِ مَجمَعُ البَحرَین همراهش بود(تا حضرت موسی ع در آنجا براساس نشانه هایی که از طرف خدا داشت به حضرت خضر برسد و به شاگردیش نائل آید و از محضرش بهره مند گردد) 3- حکایت و ماجرای ذِى القَرنین . و سپس از این سه داستان استفاده می شود که نهایت چیزی که کوشش شده در این سوره عبارت است از اثبات و بیان نفى شرک و شریک برای خدا و تشویق بر تقوى و ترس از خداوند است.
* وَ وَجهُ اِتِّصالِ آیاتِ القِصَّةِ بِما تَقَدَّمَ أَنَّهُ یُشیرُ بِذِکرِ قِصَّتِهِم وَ نَفیِ کَونِهِم عَجَباََ مِن آیاتِ اللهِ[وَ] أَنَّ أَمرَ جَعلِهِ تَعالَى ما عَلَى الأَرضِ زِینَةََ لَها یَتَعَلَّقُ بِهَا الإِنسانُ وَ یَطمَئِنُ إِلَیها مُکِباََّ عَلَیها مُنصَرِفاََ غافِلاََ عَن غَیرِها ، لِغَرَضِ البَلاءِ وَ الأِمتِحانِ ثُمَّ جَعَلَ ما عَلَیها بَعدَ أَیّامِِ قَلائِلَ صَعیداََ جُرُزاََ لایُظهِرُ لِلإِنسانِ إِلّا سُدَى وَ سَراباََ لَیسَ ذلِکَ کُلُّه ُ إِلّا آیَةََ إِلهِیَّةََ هِیَ نَظیرَةُ ما جَرَى عَلَى أَصحابِ الکَهفِ حِینَ سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِمُ النَّومَ فِی فَجوَةِِ مِنَ الکَهفِ ثَلاثَ مِأَئَةِِ سِنینَ شَمسِیَّةََِِ ثُمَّ لَمّا بَعَثَهُم لَم یَحسَبُوا مَکثَهُم ذلِکَ إِلّا مَکثَ یَومِِ أَو بَعضَ یَومِِ.
و وجه و جهتِ پیوند و اتصال آیاتی که مربوط به قصه و داستان اصحاب کهف است با آیاتِ پیشین این است که آنچه که در این جهان و در این عالَم رخ می دهد چه مایه شگفتی و تعجب مردم باشد و چه نباشد همه از آیات و نشانه های الهی است که برای امتحان و آزمایش مردم و معلوم ساختن مراتب ایمان و اعتقاد آنها به خداوند است. خداوند متعال در نخستین آیات مربوط به داستان و قصه اصحاب کهف ضمن اشاره به این ماجرا می فرماید که جای تعجب و شگفتی در این داستان(اصحاب کهف) نیست زیرا که همه حوادث و پدیده های جهان از جهت اینکه نشانه و آیت الهی و آزمایش و امتحان برای انسان ها است همانند یکدیگر و شبیه هم هستند و ماجرای اصحاب کهف هم یکی از آن ها است و برای امتحان و آزمایش کردن مردم است و جای شگفتی و تعجب نیست. خداوند متعال در آیه 9 از سوره کهف می فرماید : (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً. «ای پیامبر» آیا گمان کردی اصحابِ کَهف و رَقیم (که همان اصحاب کهف است) از آیات عجیب ما بودند؟!). در آیات پیشین که توضیح و تبیین آن ها قبلا گذشت گفته شد که اگر خداوند متعال «ما عَلَى الأَرض» و آنچه که روی زمین به عنوان زینت است در نظر انسان جلوه داده، و علاقه و تعلُّقی در دل انسان نسبت به آن ها بوجود آورده به طوری که میل و اطمینان و اعتماد به امور دنیوی پیدا می کنند و مُکِبّ و فُرُو و بُرو افتاده با تمام وجود روی مال و منال و امور دنیوی می شوند و به اصطلاح زمین خورده دنیا هستند و روی آن می غلطتند در حالی که به دنیا و «ما فیها» چسبیده اند و از غیر دنیا (یعنی خدا و معاد و و معنویت و...) منصرف و روی گردان و غافل هستند همه اینها به منظور امتحان و آزمایش انسان ها است . و سپس خداوند مُتعال پس از گذشتن اندک زمانی همه امور دنیوی و زمینی را که بشر به آن ها دل بسته است با خاک یکسان نموده و از چشم و دل آدمی میاندازد ( ثُمَّ جَعَلَ ما عَلَیها بَعدَ أَیّامِِ قَلائِلَ صَعیداََ جُرُزاََ ) به گونه ای که چیزی جز بطلان و پوچی و سراب را برای انسان آشکار نمی سازد. همه اینها همانند ماجرای اصحاب کهف از آیات و نشانه های قدرت الهی هستند . آیت و نشانه الهی درباره اصحابِ کهف نیز جاری و محقق شد و خداوند مُتعال در آن هنگامی که آنها در کُنج و عُمق و وسط غاری بودند سیصد سال شمسی خواب را بر آنان مسلط نمود . (وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِئَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً. آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند ، و نُه سال (نیز) بر آن افزودند. «سوره کهف آیه25») و وقتی که آنها را از خوابشان مبعوث و برانگیخت و بیدارشان نمود خیال کردند که مَکث و اقامت و درنگشان در آن غار فقط یا یک روز و یا پارهای از یک روز بوده است (وَ کَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ... .اینگونه آنها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند، یکی از آنها گفت: چه مدت خوابیدید؟! گفتند: یک روز، یا بخشی از یک روز! سوره کهف آیه 19.) . . مرحوم علامه طباطبایی در دو صفحه بعد (ص264 از المیزان جلد 13) در ادامه تفسیر آیه نُهُم از سوره کهف چنین می فرماید : وَ قَد تَبَیَّنَ مِمّا تَقَدَّمَ فِی وَجهِ اِتِّصالِ القِصَّةِ أَنَّ مَعنَى الآیَةِ : بَل ظَنَنتَ أَنَّ أَصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیمِ - وَ قَد أَنامَهُمُ اللهُ مِئاتِِ مِنَ السِّنینَ ثُمَّ أَیقَظَهُم فَحَسِبُوا أَنَّهُم لَبِثُوا یَوماََ أَو بَعضَ یَومِِ - کانُوا مِن آیاتِنا آیَةََ عَجیَبةََ کُلَّ العَجَبِ؟ لا وَ لَیسُوا بِعَجَبِِ وَ ما یَجرِی عَلَى عامَّةِ الإِنسانِ مِن اِفتِتانِهِ بِزِینَةِ الأَرضِ وَ غَفلَتِهِ عَن أَمرِ المَعادِ ثُمَّ بَعثِهِ وَ هُوَ یَستَقِلُّ اللَبثَ فِی الدُّنیا آیَةُُ جارِیَةُُ تُضاهِی آیَةَ الکَهفِ.
یعنی از مطالبی که در جهت اتصال آیاتِ قصه کهف با آیات پیشین گفته شد روشن شد که معنای آیه نُهُم از سوره کهف (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً) چنین است: آیا تو گمان کرده اى که داستان و قصه اصحاب کهف و رَقیم - که خداوند صدها سال آنها را به خواب بُرد و سپس بیدارشان نموده و گمان کردند یک روز و یا پاره اى از یک روز خوابیدند - آیت و نشانه ای عجیب و شگفت انگیز از آیات ما است ؟ نه ، ماجرای آنها هیچ عجیب نیست زیرا آنچه که بر عموم مردم جاری می شود و بر آنها مى گذرد که سالها فریفته و مفتون و دلداده زندگى مادى و امور دُنیَوی و زرق و برق و زر و زیور زمینی شده اند و در غفلت و بی خبری از معاد زندگی را سپری کرده اند و سپس در روز قیامت و عرصه محشر ، مبعوث و برانگیخته و محشور می شوند و زندگى چندین ساله دنیاىی خود را ناچیز (یک روز و یا ساعتى از یک روز) می شمارند ، این ماجرای عموم مردم شبیه همان ماجرای اصحاب کهف است و دست کمى از سرگذشت اصحاب کهف ندارد. اگر بنای بر تعجب و شگفتی باشد باید بر سرگذشت و ماجرای این مردم هم تعجب و شگفتی نمود و چه بسا ماجراهای این مردم شگفت انگیزتر باشد ؟!!! به این معنا که واقعا می تواند جای شگفتی و تعجب باشد که این مردم با وجود پیامبر درونی یعنی عقل و فطرت و با وجود همه تعالیم آسمانی و اِنذار و بشارت ها و هدایت ها از سوی انبیاء و سفیران الهی(پیامبران بیرونی) باز در باغِ غفلت و جهالت چرا می کنند و دل به امور فریبنده و فناپذیر دنیوی می بندند و از خداوند و آفریدگارشان و نیز از معاد و معنویت غفلت و اِعراض می کنند .
* فَمَکثُ کُلِّ إِنسانِِ فِی الدُّنیا وَ اشتِغالِهِ بِزَخارِفِها وَ زَِیناتِها وَ تَوَلُّهِهِ إِلَیها ذاهِلاََ عَمّا سِواها ، آیَةُُ تُضاهِی فِی مَعناها آیَةَ أَصحابِ الکَهفِ وَ سَیَبعَثُ اللهُ النّاسَ مِن هذِهِ الرَّقدَةِ فَیَسأَلُهُم " ... کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ * قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ": المؤمنون: 112 و 113 " . ... کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ .": الأحقاف: 35 . فَما آیَةُ أَصحابِ الکَهفِ بِبَِدعِِ عَجیبِِ مِن بَینِ الآیاتِ بَل هِیَ مُتَکَرِّرَةُُ جارِیَةُُ ما جَرَتِ الأَیّامُ وَ اللَّیالِی عَلَى الإِنسانِ.
پس مَکث و اقامتِ هر انسانی در دنیا (با اشتغالش به زَخارِف و امور رنگارنگ و زیبایی های دنیوی و سرگشتگی و دلدادگی به آن ها در حالی که به دنیا و «ما فیها» چسبیده و از غیر دنیا یعنی خدا و معاد و معنویت و... ذاهِل و غافل است) نشانه و آیتی همانند آیتِ اصحاب کهف است. همانگونه که اصحاب کهف وقتی که خداوند متعال آنها را از خوابشان مبعوث و برانگیخت و بیدارشان نمود خیال کردند که مَکث و اقامت و درنگشان در آن غار فقط یک روز و یا پارهای از یک روز بوده است انسانها هم وقتى که روز موعود فرا می رسد خیال و گمان مىکنند که یک روز و یا پاره اى از یک روز در دنیا (و در عالم برزخ و قبر) مکث و اقامت کردهاند . در سوره مؤمنون آیات 112 و 113 آمده است که خداوند متعال در روز قیامت و رستاخیز انسان ها را از این خواب و غفلت طولانی (که در دنیا به آن مبتلا بودند ) بیدار می کند و از آنها می پرسد که :"... کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ . چند سال در روى زمین توقف و زندگی کردید؟ . قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ. (در پاسـخ) مىگویند: «تنها به اندازه یک روز، یا قسمتى ازیک روز درنک و اقامت و زندگی کردیم !! . و نیز در سوره اَحقاف آیه 35 آمده است که :... کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ . هنگامی که وعده هایی را که به آنها داده می شود ببینند ، احساس می کنند که گویی فقط ساعتی از یک روز ( در دنیا ) توقّف داشتند .
پس آیت و نشانه و ماجرای اصحاب کهف ، نخستین حادثه نوظهور و اولین پیشامد عجیب و شگفت انگیز از میان آیات الهی نبوده و نیست تا اینکه مایه شگفتی و تعجب باشد بلکه این قبیل حوادث و آیات همیشه بوده و هست و تا وقتی که روز ها و شب ها بر انسان ها جریان دارد همانندِ مسئله اصحاب کهف نیز برای انسان ها جاری است و تکرار می گردد . لذا بر همه ما انسان ها لازم است که قبل از اینکه قیامت برپا شود از خواب غفلت خارج شویم و زندگی و عمر خود را در طریقی قرار دهیم که مورد رضایت و خوشنودی پروردگار باشد همانگونه که اصحاب کهف مسیر زندگی شان به سوی خداوند و یکتاپرستی و توحید و نفی شرک بوده است .
ادامه دارد ........
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت چهاردهم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
مثلا در آیه 83 از سوره کهف در رابطه با قِصّه ذوالقرنین چنین آمده است : وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً . و از تو درباره «ذو القرنین» می پرسند بگو: «بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.» . اگر چه بنابر آن چیزی که بعدا می آید در آخر آیاتی که مربوط به ماجرای اصحاب کهف است عبارت و آیه ای وجود دارد که اِشعار و اشاره به همین مطلب دارد و می فهماند که گویا ماجرای اصحاب کهف را از پیامبر پرسیده اند . مثل آیه 23 از سوره کهف که می فرماید :"وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَداً * إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ وَ قُلْ عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداًدر باره هیچ چیز (از جمله ماجرای اصحاب کهف که از تو سؤال کردند) مگو این کار را فردا مى کنم * مگر اینکه بگویی : اِن شاءَ اللّهُ . اگر خدا بخواهد و هر گاه فراموش کردی ، ( جبران کن ) و پروردگارت را به خاطر بیاور و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشنتر از این هدایت کند» .
* وَ سِیاقُ الآیاتِ الثَّلاثِ الَّتی اُفتُتِحَت بِهَا القِصَّةُ مُشعِرُُ بِأَنَّ قِصَّةَ الکَهفِ کانَت مَعلُومَةََ إِجمالاََ قَبلَ نُزُولِ الوَحیِ بِذِکرِ القِصَّةِ وَ خاصَّةََ سِیاقُ قَولِهِ : «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً» وَ أَنَّ الَّذی کَشَفَ عَنهُ الوَحیُ ، تَفصیلَ قِصَّتِهِم ، اَلآخِذُ مِن قَولِهِ : «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ ... » إِلَى آخِرِ الآیاتِ. سیاق آیات سه گانه اى که داستان اصحاب کهف با آن ها افتتاح و آغاز شده است اِشعار و اشاره به این دارد
ادامه دارد ........
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت چهاردهم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***********************************************
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
.: Weblog Themes By Pichak :.