***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت دَهُم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
بَحثُُ رَوائِیُُّ
فِی تَفسیرِ العَیّاشِیِّ عَنِ البَرقِیِّ رَفَعَهُ عَن أَبِی بَصیرِِ عَن أَبِی جَعفَرِِ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : «لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ» قالَ : الَبَأسُ الشَّدیدُ : علِیُُّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) وَ هُوَ مِن لَدُن رَسُولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) قاتَلَ مَعَهُ عَدُوَّهُ فَذلِکَ قَولُهُ : «لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ» : أَقُولُ : وَ رَواهُ اِبنُ شَهرَآشُوبَ عَنِ الباقِرِ وَ الصّادِقِ (عَلَیهِِما السَّلامُ) وَ هُوَ مِنَ التَّطبیقِ وَ لَیسَ بِتَفسیرِِ.
وَ فِی تَفسیرِ القُمِیِّ فِی حَدیثِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : فِی قَولِهِ (تَعالَی): "فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ" یَقُولُ : قَاتِلٌ نَفْسَکَ «عَلَى آثَارِهِمْ» ، وَ أَمَّا «أَسَفاً» یَقُولُ : حُزْناََ.
وَ فِی الدُّرُِّ المَنثُورِ ، أَخرَجَ اِبنُ جَریرِِ وَ ابنُ أَبِی حاتَمِِ وَ ابْنُِ مَرْدَوَیْهِ وَ الحاکِمُ فِی التَّأریخِ، عَن اِبنِ عُمَرَ قالَ: تَلا رَسُولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) هذِهِ الآیَةَ "لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا" فَقُلتُ ما مَعنَى ذلِکَ یا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ:لِیَبْلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَنُ عَقلاََ وَ أَورَعُ عَن مَحارِمِ اللهِ وَ أَسرَعُکُم فِی طاعَةِ اللهِ.
وَ فِی تَفسیرِ القُمِیِّ، فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : فِی قَولِهِ: "صَعِیدًا جُرُزًا" قالَ: لا نَباتَ فیِها.
بحث روایی
در تفسیر عَیّاشى (محمّد بن مسعود عَیّاشی سَمَرقَندی) از بَرقِى (اَحمَد بن مُحمَّد بن خالِد بن عَبدالرَّحمان بَرْقِی مشهور به بَرقِی صاحب کتاب «اَلمَحاسِن») روایت کرده که او مَرفُوعاََ مَرفُوعاََ (یعنی به طور حدیث مرفوع با حذف یک یا چند راوی از وسط یا آخر سَنَدِ حدیث) از ابى بصیر از امام باقر (عَلَیهِِ السَّلامُ) روایت کرده که آن حضرت فرمود : که مقصود از « بَأْس شَدِید» در آیه دوم از سوره کهف («لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ» ) عَلىّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) است و او (عَلىّ «ع») به عنوان مأموریّت از طرف رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به همراه آن حضرت با دشمنانش مُقاتَله و جنگ نمود . پس به خاطر همین قضیّه و ماجرا است که این آیه («لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ») در شأن عَلیّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) نازل شد (و به اصطلاح شأن نزول این آیه شریفه همان است که نقل شد)
علامه طباطبایی می فرماید : این روایت را اِبن شَهرآشُوب مازندرانی از امام باقر و امام صادق (عَلَیهِِما السَّلامُ) نیز نقل کرده است و این مطلب و شأن نزولی که در باره آیه شریفه ذکر شد از باب تطبیقِ مصداق بارز بر آیه است نه اینکه تفسیری برای آیه شریفه باشد. به عبارت دیگر معنایش این نیست که آیه شریفه در این خصوص نازل شده است بلکه منظور آن است که یکى از مصادیقِ بارز از عذابهاى شدید ، ماجرای مُقاتله و جنگِ على (عَلَیهِِ السَّلامُ) با دشمنانِ پیغمبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) است.
و در تفسیرِ عَلیّ بن ابراهیم قُمىّ در روایت و حدیث أَبِی الْجَارُود از امام باقر (عَلَیهِِ السَّلامُ) آمده است که آن حضرت در باره معنای آیه ششم از سوره کهف "فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ" چنین فرمود : (ای پیامبر ص) تو بواسطه آثار و اعمال عصیانگرانه و ایمان نیاوردن آنها (مخالفین و کفار) به جهت دلسوزی زیادی که در امر هدایتشان داری گویی از شدت حزن و غم و اندوه قاتل و از بین برنده خودت هستی . و نیز در باره کلمه «أَسَفاً» فرمود: یعنى از روی حُزن و اندوه .(به جهت دلسوزی زیادی که در امر هدایتشان داری گویی از شدت حزن و غم و اندوه می خواهی خودت را هلاک کنی )
و در تفسیر اَلدُّرُِّ المَنثُورِ (ازجَلالُ الدّین سُیوطی شافِعی مصری ) است که اِبنُ جَریر و اِبن أَبِی حاتَم و ابْنِ مَرْدَوَیْه و حاکِم (یعنی ابوعبدالله محمّد بن عبدالله معروف به حاکِم نیشابوری، متوفی سال 405 هجری ) در کتاب تاریخیش(تاریخ نیشابور) از اِبن عُمر نقل کرده اند که رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) آیه هفتم از سوره کهف "لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا" را تلاوت فرمود، من پرسیدم: یا رسول اللّه معناى آن چیست ؟ آن حضرت فرمود: یعنى تا آنکه شما را بیازماییم که کدامیک از شما عقل بهتر و وَرَع و تقوای بیشتر از مَحارِم الهی دارید و کدامیک از شما در سبقت در اطاعت الهی شریع تر و شتابان تر هستید.
و در تفسیرِ عَلیّ بن ابراهیم قُمىّ در روایت أَبِی الْجَارُود از ابى جعفر (امام باقر) (عَلَیهِِ السَّلامُ) نقل کرده که در رابطه با معناى "صَعِیدًا جُرُزًا" فرمود: یعنی : زمینى که گیاهی ندارد.
... .... ادامه دارد ........
*****************************************************
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان» +آیت الله سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ نسیم معرفت +قسمت هفتم+کلیک
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت +قسمت هشتم+کلیک
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان+قسمت نُهُم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت نُهُم...
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت نُهُم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
* و قوله: "مَا عَلَیْهَا" مِن قَبیلِ وَضعِ الظّاهِرِ مَوضِعَ المُضمَرِ وَ کانَ مِن طَبعِ الکَلامِ أَن یُقالَ : وَ إِنّا لَجاعِلُوهُ ، وَ لَعَلَّ النُّکتَةَ مَزیدُ العِنایَةِ بِوَصفِ کَونِهِ عَلَى الأَرضِ .
با توجه به مطالبی که قبلا بیان گردید روشن شد که قول و سخن خداوند در آیه هشتم از سوره کهف که فرمود : ( وَ إِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا . این زَرق و برقها پایدار نیست، و ما سرانجام قِشر روى زمین را خاک بى گیاهى قرار می دهیم.) از باب استعاره بِالکِنایَه است، و مراد از «صَعِیدًا جُرُزًا» ، معنای استعاره ای و کنایه ای می باشد نه معنای حقیقی . منظور از آن همان قطعِ عُلقه و علاقه و تَعلُّق بین انسان و بین متاعها و امور زندگى زمینى است. به عبارت دیگر در آیه شریفه عبارت «صَعِیدًا جُرُزًا» کنایه از قطع تعلُّقات انسانی است . خداوند می فرماید : ما بعد از سپری شدن مُهلتی که برای انسان ها مقرر کردیم و بعد از اتمام امتحان ها و آزمایش ها ، رابطه و علاقه و تعلُّق بین انسان و متاع ها و زخارف و زر و زیورهای زیبای دنیوی را قطع می کنیم و از بین می بریم .
و چه بسا برخی از مفسرین گفته اند: منظور از«صَعِیدًا جُرُزًا» معنای حقیقی آن است نه معناى استعاره ای و کنایه اى ، و معنای آیه شریفه این است که : و هر متاع و زیور و زینتى که بر روی زمین است به خاکِ برابر و مساوی با زمین بر می گردانیم و به عبارت دیگر همه آن ها را با خاک یکسان می کنیم و از بین می بریم و روی زمین را همچون سطحی صاف و نرم و هموار قرار می دهیم به گونه ای که هیچ نَبات و گیاه و روئیدنى و هیچ چیز دیگری در آن نباشد .
و جمله (مَا عَلَیْهَا - آنچه بر روى زمین است ) از قبیل به کار بردن اسم ظاهر ( مای موصوله در «مَا عَلَیْهَا» ) به جاى ضمیر (هُ) است و گر نه طَبع و سیاقِ کلام آن است که چنین گفته شود : ( وَ اِنّا لَجاعِلُوهُ ) . شاید نکته و فلسفه اسمِ ظاهر آوردن به جای ضمیر در این باشد که عنایت و توجه بیشتری به وصفِ «ما عَلَی الأَرض» و آنچه از متاع ها و چیزهایی که روی زمین است بشود که چگونه خداوند آن ها را نیست و نابود می کند و به عبارت دیگر خداوند با این تعبیر می خواهد به انسان ها توجه دهد که به غیر از خدا اعتماد نکنند و دل به این امور فانی ندهند زیرا که همه آن ها فناپذیر و نابود شدنی است . ... لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ . سوره قَصَص آیه 88 . هیچ معبودی جز او نیست همه چیز جز ذات ( پاک ) او فانی می شود حاکمیت تنها از آن اوست و همه بسوی او بازگردانده می شوید!
استعاره چیست : در کتاب جَواهِرُ البَلاغه از استاد سَیِّد اَحمَد اَلهاشِمی اَلمِصری(سید احمد بن ابراهیم بن مصطفى هاشمى مِصری، معروف به مُعَلِّمُ البیان،) چنین آمده است :
اَلبابُ الثّانِی فِی المَجازِ : ... اَلمَبحَثُ الخامِسِ فِی تَعریفِ الأِستِعارَةِ وَ بَیانِ اَنواعِها : اَلأِستعارةُ لُغَةََ مِن قَولِهِم : اِستَعارَ المالَ اِذا طَلَبَهُ عارِیَةََ وَ اصطِلاحاََ هِیَ استِعمالُ اللَّفظِ فِی غَیرِ ما وُضِعَ لَهُ لِعَلاقَةِ المُشابَهَةِ بَینَ المَعنَی المَنقُولِ عَنهُ وَ المَعنَی المُستَعمَلِ فِیهِ مَعَ قَرینَةِِ صارِفَةِِ عَن اِرادةِ المَعنَی الأَصلِیِّ وَ الأِستِعارَةُ لَیسَت الا تَشبیهاََ مُختَصَراََ لکِنَّها اَبلَغُ مِنهُ کَقَولِکَ : رَأیتُ اَسَداََ فِی المَدرَسَةِ . فَأَصلُ هذِهِ الأِستِعارةِ «رَأَیتُ رَجُلاََ شُجاعاََ کَالأََسَدِ فِی المَدرَسَةِ» فَحَذَفتَ المُشَبَّهَ (لَفظَ رَجُلِِ) وَ حَذَفتَ الأََداةَ َ (اَلکافَ) وَ حَذَفتَ وَجهَ الشَّبَهَ(اَلشَّجاعَةَ) وَ اَلحَقتَهُ بِقَرینَةِ «اَلمَدرَسَةِ» لِتَدُلَّ عَلی اَنَّکَ تُریدُ بِالأََسَدِ شُجاعاََ وَ اَرکانُ الأِستِعارَةِ ثَلاثَةُُ : «مُستَعارُُ مِنهُ» وَ هُوَالمُشَبَّهُ بِهِ وَ «مُستَعارُُ لَهُ» وَ هُوَ المُشَبَّهُ وَ یُقالُ لَهُمَا الطَّرَفانِ وَ «مُستَعارُُ» وَ هُوَ اللَّفظُ المَنقُولُ . فَکُلُّ مَجازِِ یُبنَی عَلَی التَّشبِیهِ یُسَمّی اِستِعارَةََ ... وَ أِذا ذُکِرَ فِی الکَلامِ لَفظُ «المُشَبَّهِ» فَقَط وَ حُذِفَ فِیهِ «المُشَبَّهُ بِهِ» وَ اُشیرَ اِلَیه ِ بِذکرِ لازِمِهِ اَلمُسَمَّی «تَخییلاََ» فَاستِعارَةُُ مَکنیَّةُُ اَو بِالکِنایَةِ . کَقَولِهِ :
وَ اِذَا المَنِیَّةُ أَنشَبَت اَظفارَها (مَخالِبَها) - اَلفَیتَ کُلَّ تَمیمَةِِ لا تَنفَعُ
در کتاب جَواهِر البَلاغَه از استاد سَیِّد اَحمَد اَلهاشِمی اَلمِصری در باب دوم که در باره مجاز بحث می کند در حدود سیزده(13) مبحث آورده شده است که مبحث پنجم (اَلمَبحَثُ الخامِسِ) مربوط به تعریف استعاره و بیان اقسام آن می باشد . استعاره در لغت از (اِستَعارَ المالَ اِذا طَلَبَهُ عارِیَةََ . از او مالش را به عنوان عاریه طلب و درخواست نمود) اخذ شده است و استعاره در اصطلاح علم بیان عبارت است از استعمال و بکارگیری لفظ در غیر از معنای موضوع له (ما وُضِعَ لَهُ) و غیر از معنای حقیقی خود است بواسطه علاقه مُشابَهَتی که بین معنای مَنقُول عَنه (معنای حقیقی) و معنای مُستَعمَل فیه(معنای مجازی) وجود دارد، بعلاوه قرینه صارفه یعنی قرینه ای که صارفه و باز دارنده از اراده معنای اصلی و حقیقی است . استعاره نیست مگر یک تشبیه مختصر و به عبارت دیگر استعاره یک تشبیه مختصری بیش نیست ولی بلیغ تر و رساتر از تشبیه می باشد . مثال برای استعاره همانند این قول و سخن تو است که بگویی : رَأیتُ اَسَداََ فِی المَدرَسَةِ. اصل این استعاره به شکل «رَأَیتُ رَجُلاََ شُجاعاََ کَالأََسَدِ فِی المَدرَسَةِ» بوده است .پس تو «مُشبَّه» یعنی (لفظ رَجُل) و «ادات تشبیه» یعنی (کاف) و «وَجه شَبَه» یعنی (شجاعت) را حذف کردی و بجای وَجه شَبَه (لفظ شجاعت) ، کلمه «المَدرَسَة» را ملحق نمودی تا دلالت کند بر اینکه تو «اَسَد شُجاع» را اراده نموده ای . و ارکان استعاره سه چیز است : 1- «مُستَعارُُ مِنهُ» وَ هُوَالمُشَبَّهُ بِهِ 2 - وَ «مُستَعارُُ لَهُ» وَ هُوَ المُشَبَّهُ 3- وَ «مُستَعارُُ» وَ هُوَ اللَّفظُ المَنقُولُ . لفظی که عاریه گرفته شده و از معنای حقیقی خود نقل داده شده است مثل لفظ اسد . [* جامع یا وجه شَبَه مثل شجاعت هم در استعاره لازم است] و نیز به هر یک از«مُستَعارُُ مِنه یا مُشَبَّهُُ بِه » و «مُستَعارُُ لَه یا مُشبَّه » طَرَفان یا دو طرفِ استعاره یا تشبیه گفته می شود . پس هر مجازی که مبتنی بر تشبیه باشد استعاره نامیده می شود . فَکُلُّ مَجازِِ یُبنَی عَلَی التَّشبِیهِ یُسَمّی اِستِعارَةََ .
استعاره بالکنایه یا بالتخییلیه آن است که در جمله فقط «مُشبّه» ذکر شود و «مشبّهٌبه» حذف گردد و بجای «مشبّهٌبه» یکی از لوازمش قرار داده شود تا بِالکِنایَه و با لوازمش به آن اشاره گردد . به لازم یا لوازمِ«مُشبّه به» ، تخییل یا استعاره تخییلیه گفته می شود . و به عبارت دیگر در استعاره تخییلیه و بِالکِنایَه ابتدا در عالَم ذهن و خیال ، «مشبه» ، به ،«مشبه به» تشبیه می شود و بعد فقط «مُشبّه» در کلام ذکر می گردد و بجای «مُشبَّه بِه» یکی از لوازمش را ذکر می کنند تا بر آن دلالت و اشاره نماید . استعاره مَکنیَّه یا بِالکِنایَه مثل این شعر شاعر است :
وَ اِذَا المَنِیَّةُ أَنشَبَت اَظفارَها (مَخالِبَها) - اَلفَیتَ کُلَّ تَمیمَةِِ لا تَنفَعُ
هنگامی که مرگ ناخن هایش یا چنگال هایش را در تو قرار دهد و فرو کند آنگاه در می یابی که هیچ کدام از مهره ها که برای دفع چشم زخم می آویزند سود و نفعی نخواهد بخشید .
در این شعر ، شاعر ، مرگ را به حیوان درنده ناخن دار یا چنگال داری (مثل گرگ یا ... ) تشبیه کرده است سپس «مُشبّهٌ به» (یعنی حیوان درنده) را حذف کرده و چنگال( اَظفارَ یا مَخالِب) را که یکى از لوازم آن است، آورده تا قرینهاى براى آن تشبیهی باشد که در خیال و ذهن انجام گرفته است .
... .... ادامه دارد ........
**************************************************
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+قسمت هفتم+آیت الله سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ نسیم معرفت+کلیک
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+قسمت هشتم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+کلیک
.: Weblog Themes By Pichak :.