***نسیم معرفت***


تفسیرآیه 74 از سوره بقره توسط دکترسیدمحسن میرباقری

 

قساوت قلب

 

 أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً».( آیه‌ی 74 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره خطاب به بنی اسرائیل است؛) بعد از این ماجرا، یا بگوییم بعد از این ماجراها که در آیات قبل بیان شد قلوب شما به قساوت گرایید، قسی شد، قسی به معنای صلب و سخت، غیر قابل انعطاف، چه در امور مادّی و چه در امور معنوی و تشبیه می‌کنند مثل سرسختی سنگ «فَهِیَ کَالْحِجارَةِ»، حجارة جمع حجر، «أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» یا حتّی قساوت و سرسختی قلب شما از سنگ هم بیشتر شد، «وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ» دسته‌ای از سنگ‌ها وجود دارند که از خلال آن‌ها نهرها شکافته می‌شود و به جریان می‌افتد. «وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ» سنگ‌هایی وجود دارند که شکاف برمی‌دارند، آب از آن‌ها خارج می‌شود. «وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ‏ِ» سنگ‌ها گاهی از خشیت خدا هبوط می‌کنند. «وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏» این‌که سنگ از خشیت خدا هبوط می‌کند، عرض کردیم گاهی به معنای سمبلیک و تمثیل گرفته‌اند و این‌که بالاخره هر اتّفاقی به فرمان خدا است و از اوامر و از افعال الهی است، امّا عرض کردیم شاید واقعاً در درون سنگ هم حتّی اتّفاقاتی بیفتد که تزلزلی در آن پیش بیاید و بعد هبوط کند و این‌که ما نمی‌دانیم یا نمی‌بینیم یا نمی‌فهمیم دلیل بر عدم نیست، همچنان که درباره‌ی سجده‌ی موجودات قرآن کریم می‌فرماید همه‌ی موجودات، هیچ چیزی نیست مگر این‌که خدا را تسبیح می‌کند، امّا شما تسبیح آن‌ها را نمی‌فهمید. این‌جا هم باید بگوییم که سنگ‌ها یا موجودات در پیشگاه خدا خشیّت دارند، امّا ما خشیّت آن‌ها را نمی‌فهمیم و گاهی ممکن است این خشیّت موجب لرزش یا چیز دیگری بشود و باعث سقوط شود. ما که همه‌ی اتّفاقات عالم را درک نمی‌کنیم، چه بسا گاهی سقوط سنگی به‌ خاطر یک مسئله‌ی درونی باشد گرچه همیشه جاذبه‌ی زمین و افول از بلندی به پایین اتّفاق می‌افتد، امّا گاهی هم ممکن است منشأ آن یک امر درونی در سنگ باشد. قرآن به چنین چیزی اشاره می‌کند، اگر نخواهیم به توجیه و تأویل بپردازیم، باید بگوییم واقعاً این اتّفاق گاهی ممکن است بیفتد، همچنان که به معنای واقع موجودات خدا را تسبیح می‌کنند و حمد می‌کنند، خضوع می‌کنند. خداوند موجودی را نیافریده که با او سر و سرّی نداشته باشد. خیلی جالب است، به بنی اسرائیل خطاب می‌شود، به یهودیان که دل‌های شما قسی شد، سخت و صلب، انعطاف‌ناپذیر، هیچ چیز در آن اثر نکرد و نمی‌کند، نه موعظه‌‌ی الهی، نه قرآن خدا، نه کلام پیامبر. چه دلی است! بعد به سنگ تشبیه می‌کنند، قساوت سنگ عیبی ندارد، امّا از مقام تشبیه آن‌ها را می‌گویند این‌چنین است که اثرناپذیر است. برای سنگ این اثرناپذیری در عالم خود او عیب نیست، ولی می‌گوید قلب‌های شما از سنگ هم سخت‌تر است. اتّفاق می‌افتد که سنگ شکاف بردارد و آب بیرون بیاید، چه بسا از خشیّت خدا سقوط می‌کند، پس سنگ‌ها هم در برابر خدا خشیّتی دارند، چرا شما ندارید؟ چرا شما معصیّت می‌کنید نگران نمی‌شوید؟ پس این از سنگ بدتر است و از سنگ سخت‌تر و قسی‌تر است. از سنگ‌ها چشمه‌ها جاری می‌شود از شما خیری جاری نمی‌شود، بخواهیم به ممثّل برگردانیم این‌گونه می‌شود، سنگ‌ها خشیّت دارند چرا شما ندارید؟ پس این دل شما قسی‌تر از سنگ است، یعنی اگر در دل انسان هیچ خشیّتی از خدا نبود، انسان هر کاری بکند اصلاً بی‌خیال است، نگران هم نشود، نه رحمی نسبت به بندگان خدا، نه خشیّتی از خدا، این چه دلی است؟ و چرا بعضی از دل‌ها این‌چنین هستند؟ نسل اوّل بنی اسرائیل، اسرائیل لقب حضرت یعقوب بود. بنی اسرائیل فرزندان او هستند، نسل اوّل یک کار شقاوت‌مندانه‌ای انجام دادند، نتیجه‌ی آن قساوت قلب است، اوّل طرح کردند که برادر خود را به قتل برسانند، بعد به گفته‌ی یکی از آن‌ها تخفیف دادند او را به چاه افکندند، از پدر دور کردند، دل پدر را آزردند، او را در اضطراب قرار دادند، معلوم می‌شود این یک کار شقاوت‌مندانه‌ای است آن هم از فرزندان یک پیامبر. البتّه خداوند توبه‌ی آن‌ها را پذیرفت، امّا این این‌گونه اتّفاقات در بین این نسل بوده، طبیعتاً وقتی کسانی به چنین کارهایی دست بزنند آرام آرام دلی سخت و قسی پیدا می‌کنند. در هر گناهی این‌چنین است؛ انسان مؤمن در آغاز با یک گناه ناراحت می‌شود، از درون خود را می‌خورد، کافی است مدّتی تکرار کند بعد دیگر برای او عادی می‌شود، دل قسی می‌شود، دیگر تأثّری در او پیدا نمی‌شود، تغییری در او ایجاد نمی‌شود، دیگر به فکر توبه هم نخواهد افتاد. روایات فراوانی در باب قساوت قلب حتّی در ذیل این آیه داریم. در تفسیر نور الثّقلین روایاتی را نقل می‌کند. یک روایت را از مجمع البیان نقل می‌کند که «وَ قَدْ وَرَدَ فِی الْخَبَرِ عَنْ النَّبِیِّ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)» از پیغمبر اکرم چنین نقل شده است، ما هم مراقب باشیم به قساوت قلب دچار نشویم. به خدا پناه می‌بریم ان‌شاء‌الله خداوند ما را در امان نگاه دارد. از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است «لَا تَکْثِرُوا الْکَلَامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ»[1] بدون این‌که به یاد خدا باشید زیاد حرف نزنید، «فَإِنَّ کَثْرَةَ الْکَلَامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ تَقْسِی الْقَلْبَ» پرحرفی بدون این‌که انسان به یاد خدا باشد دل را قسی می‌کند. در مجالسی که تشکیل می‌شود یک موضوعی پیش می‌آید همه حرف می‌زنند، همه اظهار نظر می‌کنند، همه بدگویی می‌کنند یا خیلی‌ها بدگویی می‌کنند، از هرکس بتوانند و این یک فرهنگ پر از آسیب است که ما مجالس خود را با بدگویی از دیگران، گاهی خانواده، گاهی فامیل، گاهی مسئولین کشوری، گاهی به هر شکلی، بخواهیم به این چیزها مزیّن کنیم. یک آسیب است، این‌ها را باید از خود دور کنیم، کلام باید با یاد خدا باشد مخصوصاً اگر خواستیم در مورد دیگری سخن بگوییم حتماً باید خدا را به یاد بیاوریم. کسی که سخن به غیر ذکر خدا بسیار بگوید قلب او قسی می‌شود. «وَ إِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَاسِی الْقَلْبِ» و البتّه دورترین مردم از خدا کسی است که قلبی قسی داشته باشد. اگر دل خود را دیدیم به‌گونه‌ای است که اصلاً اثر نمی‌پذیرد، از دیدن ناراحتی دیگران در ما ناراحتی ایجاد نمی‌شود و گناه ما را آزرده‌خاطر نمی‌کند، باید راجع به قلب خود حسّاس باشیم که چرا این‌گونه شده است. باز در همین تفسیر نور الثّقلین از کتاب خصال از امام صادق (سلام الله علیه) نقل می‌کند «فِیمَا أَوْصَى بِهِ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) عَلِیّاً (عَلَیْهِ السَّلَامُ)»[2] در وصایای رسول خدا به امیر المؤمنین (سلام الله علیهما) چنین است: «ثَلَاثٌ یُقْسِینَ الْقَلْبَ‏» سه چیز است که دل را قسی می‌کند؛ 1- «اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ» یکی این‌که انسان بنشیند و به لهو گوش دهد، مخصوصاً اگر لهو گناه باشد، آهنگ‌های غیر صحیح و حرام باشد، ترانه‌های آن‌چنانی یا حرف‌های لهو، «وَ طَلَبُ الصَّیْدِ» شکار کردن هم دل را قسی می‌کند، «وَ إِتْیَانُ بَابِ السُّلْطَانِ‏» این‌که انسان مدام به در خانه‌ی صاحبان قدرت و اقتدار برود که خود را به آن‌ها نزدیک کند که چیزی از دنیا دریافت کند و همین‌طور از خصال نقل می‌کند، ضمن جملاتی که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) به اصحاب خود می‌آموختند «وَ لاَ یَطُولُ عَلَیْکُمُ الْأَمَلِ فَتَقْسُوَ قُلُوبُکُمْ»[3] مراقب باشید آرزوها به درازا نکشد، در قلب شما آرزوهای دنیا طولانی نشود، آرزوهای فراوان که به دنیای این‌چنین برسم، آینده‌‌ای آن‌چنان. ما در زندگی دنیا وظیفه‌ای داریم و تلاش می‌کنیم، بقیّه دست خدا است باید بخواهیم آنچه که خیر است او برای ما پیش بیاورد. آرزوپروری موجب قساوت قلب است، دل انسان سخت می‌شود، دنیایی می‌شود. روایت دیگری از امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است که می‌فرمایند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَان‏»[4] دو خصلت است که از این دو بر شما بسیار می‌ترسم؛ «اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل‏» پیروی از هوای نفس و طولانی نمودن آرزوها، «فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ‏ّّ» پیروی از هوی و هوس راه حقّ را بر انسان می‌بندد، «فَأَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَة» طولانی کردن آرزوهای دنیا، دنیای رنگارنگی برای آینده خود ترسیم کردن، اوّلاً معلوم نیست که این اتّفاقات بیفتد، دنیا دست ما نیست ما یک تلاشی می‌کنیم بقیّه‌ی آن دست خدا است، ثانیاً توجّه به این‌ها دل‌بستگی می‌آورد «فَیُنْسِی الْآخِرَة» آخرت از قلب انسان محو می‌شود. در حدیث دیگری از امام صادق (سلام الله علیه) از پدر بزرگوار خود (سلام الله علیهما) فرمودند: «أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى (عَلَیْهِ السَّلَامُ)»[5] خداوند به حضرت موسی بن عمران وحی کرد: «لَا تَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمَالِ‏ِ» از فراوانی مال خوشحال نشو، حدیث تا به این‌جا می‌رسد که یاد من را ترک نکن «وَ إِنَّ تَرْکَ ذِکْرِی یُقْسِی الْقُلُوبَ» رها کردن یاد من دل‌ها را به قساوت می‌برد و باز از کتاب علل الشرایع نقل می‌کند تا این‌که سلسله‌ی سند به اسبق بن نباته می‌رسد، اسبق بن نباته از یاران باوفای امیر المؤمنین (علیه السّلام)، اسبق بن نباته می‌گوید: «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)»[6] حضرت چنین فرمودند: «مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ» اشک خشک نمی‌شود مگر به خاطر سختی دل و قساوت قلب، «وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَةِ الذُّنُوبِ‏» دل‌ها هم به قساوت نمی‌روند مگر به‌ خاطر زیادی گناه. در آن حدیث امام صادق (سلام الله علیه) در اصول کافی است که فرمودند هرگاه بنده‌ی مؤمن یک گناه کند یک نقطه‌ی سیاه در قلب او پدیدار می‌شود، اگر توبه کند پاک می‌شود اگر نه، گناه دوم سیاهی را می‌افزاید تا کار به جایی می‌رسد که همه‌ی قلب را سیاهی فرا ‌می‌گیرد و بعد دیگر فایده‌ای ندارد. ما باید دائم قلب خود را شستشو دهیم تا به قساوت نرود. «وَ اغْسِلْ قَلْبَکَ بِمَاءِ التَّوْبَة» دل خود را با آب توبه شستشو دهیم و همیشه تمیز نگه داریم. شیشه‌ی ماشین را کافی است دو روز، سه روز، یک هفته کسی تمیز نکند دیگر نمی‌توان نگاه کرد، دل هم همین‌طور است. در حدیث دیگری که از اصول کافی نقل کرده‌اند که خدای رحمن به موسی بن عمران وحی کرد که ای موسی! آرزوی خود را در دنیا طولانی نکن، «فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ‏»[7] که اگر چنین کردی دل تو قسی می‌شود، «وَ الْقَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ» کسی که قلب قسی دارد از من دور است. ما باید نسبت به خدا حسّاس باشیم، اگر گناه کردیم اگر مرتکب گناهی شدیم از درون دچار ملامت شویم، دل ما اثرپذیر باشد. به بنی اسرائیل در این آیه‌ی شریفه خطاب می‌شود: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةٍ» می‌گوید دل شما قسی شد، چرا؟ چون آن‌ها به نفس گراییدند، نفس‌پرستی کردند، خدا را محور نگرفتند. فرق نمی‌کند من مسلمان هم همین حکم درباره‌ی من جاری است، درباره‌ی هر قومی، نه خداوند با یک قومی فامیل است، نه با یک قومی دشمن است، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏»[8] کسی نزد خدا عزیزتر است که متّقی‌تر باشد. «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةٍ». بعد از آیه‌ی74 که خطاب به یهود بود در آیه‌ی 75 به مسلمان‌ها خطاب می‌کند، می‌فرماید: «أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‏» آیا شما انتظار دارید، طمع دارید که این‌ها به شما ایمان بیاورند، به نفع شما ایمان بیاورند، بیایند و مسلمان شوند در حالی‌که فریقی از این‌ها، جمعیّتی از این‌ها، «یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ» کلام خدا را می‌شنیدند و آن را تحریف می‌کردند، بعد از این‌که کلام خدا را تعقّل کردند و فهمیدند، «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» و در حالی که خود آن‌ها هم می‌دانستند و متوجّه بودند که چه می‌کنند. گویا باید بگوییم خطاب در درجه‌ی اوّل به وجود مقدّس رسول خدا است. می‌خواهند بگویند چشم امید به این طایفه نداشته باشید. حالا شما ببینید که پیغمبر اکرم و مسلمانان با چه مسئله‌ای مواجه بودند. در مدینه‌ی منّوره اسلام تازه دارد پا می‌گیرد، حالا با یک مشکل این‌چنینی روبرو است، می‌گویند به این‌ها امید نداشته باشید. طمع به معنای تمایل داشتن نفس در چیزی است که خارج از سلطه‌ی او است و در دسترس او نیست، چیزی که در نزد دیگران است. طمع هم می‌تواند طمع خوبی باشد، هم می‌تواند طمع بدی باشد. طمع خوب و ممدوح و پسندیده، اولاً طمعی است که انسان به خدا داشته باشد، قرآن درباره‌ی بیداردلان شب می‌فرماید: «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً»[9] خدا را از روی ترس و طمع می‌خوانند، «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»[10] پهلوهای خود را از بستر می‌کَنند، بین خود و بستر فاصله می‌اندازند، «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً» پروردگار خود را از روی ترس می‌خوانند، خوب بنده‌ی مؤمن از خدا خائف است، خائف به این معنا که نکند اعمال من موجب قهر خدا شود، «وَ طَمَعاً» به آنچه که در دست خدا است طمع دارند، پس در واقع مدح و ستایش است. پس ما طمع خوب داریم، طمع از پیشگاه خدا. گاهی هم طمع از دیگران است، نسبت به بندگان خدا است، امّا طمع خوب، انسان طمع داشته باشد که کسی هدایت شود، این طمع خوبی است، پیغمبر اکرم این طمع را داشتند. درباره‌ی هدایت مؤمنین قرآن می‌فرماید: «حَریصٌ عَلَیْکُم‏»[11] نسبت به شما حریص است، با حرص می‌خواهد شما مؤمن شوید و به همین خاطر خود را به شدّت به زحمت می‌اندازد. تا جایی که قرآن کریم به او خطاب می‌کند که این همه زحمت وظیفه‌ی تو نیست «طه‏ * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏»[12]. پس ما دو نوع طمع پسندیده داریم، امّا طمعی که مزموم است در عمق دنیا است که انسان طمع کند چیزی که در دست دیگری است یک‌طوری من از او دریافت کنم. طمع در پیشگاه خدا چه در امور مادّی و چه معنوی مثبت است، یعنی انسان طمع دارد که خداوند رحمت او را زیاد کند، نعمت او را زیاد کند و طمع نسبت به انسان‌ها در امور معنوی می‌تواند مثبت باشد و در امور مادّی، خیر، مثبت نیست. «أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ‏» شما مسلمانان طمع دارید که این قوم بنی اسرائیل به شما ایمان بیاورند یا به نفع شما ایمان بیاورند، بیایند و مسلمان شوند. «وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ» در حالی که دسته‌ای از این‌ها تا آن‌جا پیش رفته‌‌اند که کلام خدا را که شنیدند تحریف کردند. ان‌شاء‌الله این بحث را در برنامه‌ی بعد در خدمت شما هستیم.

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ».



[1]- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 280.

[2]- تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 330.

[3]- همان، ج 1، ص 92.

[4]- نهج البلاغة، ص 83.

[5]- الکافی، ج 2، ص 497.

[6]- علل الشرائع، ج ‏1، ص 81.

[7]- الکافی، ج 2، ص 329.

[8]- سوره‌ی حجرات، آیه 13.

[9]- سوره‌ی سجده، آیه 16.

[10]- همان.

[11]- سوره‌ی توبه، آیه 128.

[12]- سوره‌ی طه، آیات 1 و 2.

گل تقدیم شماجلسه چهل و هفتم - تفسیر آیات 74 و 75

http://www.mirbagheri.ir/bagharee/209-47th-session.html#_ftn11