اردیبهشت 94 - در محضر قرآن کریم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه لیلةُ المَبیت (آیه 207 از سوره بقره)


آیه لیلةُ المَبیت

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (بقره / 207)

بعضی از مردم ( با ایمان و فداکار ، همچون علی ( ع ) در «لیلة المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر ص ) ، جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

ترجمه آیت الله مکارم شیرازی

شان نزول آیه
ثعلبی مفسر اهل سنت می گوید: هنگامى که پیغمبر اسلام تصمیم گرفت مهاجرت کند، براى اداى دینهاى خود و تحویل دادن امانتهایى که نزد او بود، على (علیه السلام) را به جاى خویش قرار داد و شب هنگام که مى‏خواست به سوى غار" ثور" برود و مشرکان اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره کرده بودند، دستور داد على (علیه السلام) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى) که مخصوص خود پیغمبر بود روى خود بکشد. در این هنگام خداوند به" جبرئیل" و" میکائیل" وحى فرستاد که من بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانى‏تر قرار دادم، کدام یک از شما حاضر است ایثار به جان کند و زندگى دیگرى را بر خود مقدم دارد؟ هیچکدام حاضر نشدند. به آنها وحى شد اکنون على (علیه السلام) در بستر پیغمبر خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید. هنگامى که جبرئیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على (علیه السلام) نشسته بودند، جبرئیل مى‏گفت: "به به، آفرین بر تو اى على! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى‏کند". در این هنگام آیه فوق نازل گردید و به همین دلیل آن شب تاریخى به نام "لیلة المبیت" نامیده شده است. ابن عباس مى‏گوید: این آیه هنگامى که پیغمبر از مشرکان کناره گرفته بود و با ابو بکر به سوى غار مى‏رفت در باره على (علیه السلام) که در بستر پیغمبر خوابیده بود نازل شد. ابو جعفر اسکافى مى‏گوید: - همانطور که "ابن ابى الحدید" در شرح نهج البلاغه (ج3 ص270) ذکر کرده است - جریان خوابیدن على (علیه السلام) در بستر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به تواتر ثابت شده و غیر از کسانى که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز آن را انکار نمى‏کنند.

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=18395&AyeID=214

شان نزول آیه

در غایة المرام بیست حدیث ـ که نه حدیث آن از طرق اهل سنت و یازده حدیثش از طرق امامیه است ـ روایت می کند که این آیه در شأن امیر مؤمنان علی علیه السّلام در لیلة المبیت؛ یعنى شبى که در جاى پیامبر(ص) خوابید و پیامبر (ص) به مدینه هجرت فرمود، نازل شد و این مطلب را عموم مفسرین شیعه و سنی در ذیل این آیه ذکر نموده‏اند. (اطیب البیان فی تفسیر القرآن: 2 / 386)

 

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (بقره / 207)

و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد، و خدا نسبت به [این‏] بندگان مهربان است.

 

شان نزول آیه

در غایة المرام بیست حدیث ـ که نه حدیث آن از طریق اهل سنت و یازده حدیثش از طریق امامیه است ـ روایت می کند که این آیه در شأن امیرمؤمنان علی علیه السّلام در لیلة المبیت؛ یعنى شبى که در جاى پیامبر(ص) خوابید و پیامبر (ص) به مدینه هجرت فرمود، نازل شد و این مطلب را عموم مفسرین شیعه و سنی در ذیل این آیه ذکر نموده‏اند. (اطیب البیان فی تفسیر القرآن: 2 / 386)

 

جریان لیلةُ المَبیت

پیامبر اکرم(ص) در سال دهم بعثت حضرت ابوطالب حامى و مدافع خویش را از دست داد. هنوز مدتی از داغ عمو نگذشته بود که حضرت خدیجه همسر گرامی و حامی دیگرش را از دست دااد. از این رو مشرکان قریش تصمیم گرفتند به هر قیمتى که شده نداى توحید را در محیط شرک خاموش سازند و او را زندانى، تبعید و یا به قتل برسانند.    

خداوند پیامبر اکرم(ص) را از نقشه قریش آگاه ساخت و آیات ذیل نازل شد:

«وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ (30)؛ و [یاد کن‏] هنگامى را که کافران در باره تو نیرنگ مى‏کردند تا تو را به بند کَشَند یا بکُشند یا [از مکّه‏] اخراج کنند، و نیرنگ مى‏زدند، و خدا تدبیر مى‏کرد، و خدا بهترین تدبیرکنندگان است.»

در میان این پیشنهادهاى سه گانه، نقشه قتل پیامبر تصویب گشت و قرار شد از هر قبیله فردى انتخاب گردد و در نیمه شب وارد خانه پیامبر شوند و او را قطعه قطعه کنند و خون او در میان قبائل عرب پخش گردد تا خاندان هاشم را یاراى نبرد با قبائل که در ریختن خون وى شرکت کرده اند، نباشد.    

فرشته وحى، پیامبر را از نقشه قریش آگاه کرد او از شیوه غافل گیرى بهره گرفت و خانه را ترک نمود. ولى براى این که اطمینان افراد مسلح را نسبت به ماندن خود در خانه جلب کند، لازم دید که کسى در بستر پیامبر بخوابد و این شخص فداکار جز امام على(ع) نبود و از این نظر پیامبر رو به على(ع) کرد و فرمود: مشرکان قریش امشب نقشه قتل مرا کشیده اند و تصمیم گرفته اند که به طور دسته جمعى به خانه من بریزند و مرا در میان بسترم بکشند، از این جهت از طرف خدا مإمورم که مکه را به سوى نقطه اى ترک کنم، هم اکنون لازم است امشب در فراش من بخوابى و آن «بُرد سبز» را به خود بپیچى تا آنان تصور کنند که من هنوز در بسترم آرمیده ام و از تعقیب من صرف نظر کنند.

در چنین شرائط وحى الهى درباره ستایش ایمان على(ع)بر قلب پیامبر فرود آمد، و ایمان و وفاى على را ستود و فرمود: (و من الناس من یشرى نفسه ابتغإ مرضاه الله و الله رووف بالعباد) 

على(ع) از آغاز شب در بستر پیامبر آرمید و چهل نفر تروریست اطراف خانه را محاصره کرده و از شکاف در به داخل خانه مى نگریستند و وضع خانه را عادى مى دیدند و گمان مى کردند که پیامبر(ص) در بستر خود آرمیده است. همه آنان سراپا یک تن، حس و مراقبت بودند دلها بیدار و چشمها تیز و سینه ها پر از کینه بود.  آنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند که جنبش مورى از نظر آنان مخفى نبود. 

 

یورش به خانه وحى  

مإموران قریش که دست هاى آنان روى قبضه شمشیر بود، منتظر فرمانى بودند که به خانه وحى یورش ببرند. از شکاف در به خوابگاه پیامبر مى نگریسته اند و تصور مى کردند وى در بستر خود آرمیده و روانداز سبز رنگى را به روى خود افکنده است، ولى نمى دانستند او على(ع)است که با قلبى مطمئن و آرام در خوابگاه پیامبر آرمیده است    .

فرمان یورش صادر شد مإموران با شمشیرهاى برهنه به طور دسته جمعى به خانه پیامبر هجوم آوردند، و ناگهان دیدند که تیر آنان به سنگ خورده و پیامبر مکه را ترک گفته است و على(ع) در خوابگاه او خوابیده است. آیه یاد شده در آغاز در این سبب فرود آمد    .

 

نکات تفسیری:

ـ وَ مِنَ النَّاسِ «من» براى تبعیض است و طبق اخبار وارده در ذیل آیه مراد از «بعض مردم» امیر مؤمنان على(ع) است. (اطیب البیان فی تفسیر القرآن: 2 / 386)

ـ این آیه در مقابل آیه اول از آیات 206 ـ  204 سوره بقره است که در آنجا نیز ‏فرمود: (وَ مِنَ النَّاسِ ... )

ـ از این مقابله فهمیده مى‏شود که وصف در این جمله نیز در مقابل وصف آن جمله است یعنى همانطور که مراد از جمله: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ» بیان این معنا است که در آن عصر و آن ایام مردى وجود داشته که به گناهان خود افتخار مى‏کرده، و عزت مى‏فروخته، و از خودش خوشش مى‏آمده، و به ظاهر دم از صلاح مى‏زده، در حالى که در دل نقشه دشمنى مى‏کشیده، مردى بوده که از رفتارش چیزى جز فساد و هلاک عاید دین و انسانیت نمى‏شده.

ـ همچنین از جمله: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ...» نیز فهمیده مى‏شود در آن روز مردى وجود داشته که جز به پروردگار خود نمى‏بالیده، و جز به دست آوردن رضاى خداى تعالى هیچ هدفى را دنبال نمى‏کرده، مردى بوده که رفتارش امر دین و دنیا را اصلاح مى‏کرده، و به وسیله او حق احقاق مى‏شده، و عیش انسانها پاکیزه مى‏شده، و بشر از برکات اسلام برخوردار مى‏شد.

ـ با این بیان ارتباط انتهای آیه با ابتدای آن به خوبى روشن مى‏گردد، و معلوم مى‏شود که چرا در ذیل آیه فرموده: «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ، خدا نسبت به بندگان رؤوف است؟» چون وجود چنین فردى در میان انسانها خود رأفتى است از خداى سبحان به بندگانش آرى اگر مردانى داراى این صفات بین مردم و در مقابل آن دسته دیگر از مردان منافق و مفسده‏جو وجود نداشتند، ارکان دین منهدم مى‏شد، و در بناى صلاح رشاد سنگى روى سنگ قرار نمى‏گرفت. اما خداى تعالى همواره آن باطل‏ها را به وسیله این حق‏ها از بین برده، و افساد دشمنان دین را به وسیله اصلاح اولیائش تلافى و جبران مى‏کند، هم چنان که خودش فرمود:

«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً (حج / 40)؛ و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‏کرد، صومعه‏ها و کلیساها و کنیسه‏ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى‏شود، سخت ویران مى‏شد»

و نیز فرمود: «فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ. (انعام / 89)؛ اگر اینان [مشرکان‏] بدان کفر ورزند، بى‏گمان، گروهى [دیگر] را بر آن گماریم که بدان کافر نباشند.»

ـ پس فسادى که در دین و دنیا راه پیدا مى‏کند، از ناحیه عده‏اى از افراد است که جز خودپرستى هواى دیگرى بر سر ندارند، و این فساد و شکافى که اینان در دین ایجاد مى‏کنند جز باصلاح و اصلاح آن دسته دیگر که خود را به خداى سبحان فروخته و در دل جز به پروردگار خود نمى‏اندیشند پر نمى‏شود، و زمین و زمینیان به صلاح نمى‏گرایند، و خداى تعالى این معامله سودمند خود را در آیات شریفه قرآن خاطرنشان ساخته است. مانند آیه:

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ، یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ، وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ، وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ (توبه / 111)؛ در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى‏] اینکه بهشت براى آنان باشد، خریده است همان کسانى که در راه خدا مى‏جنگند و مى‏کُشند و کشته مى‏شوند. [این‏] به عنوان وعده حقّى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست. و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله‏اى که با او کرده‏اید شادمان باشید، و این همان کامیابى بزرگ است.» (المیزان فی تفسیر القرآن: 2 / 147 ـ 146)

ـ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی»: و از بین مردم کسى است که مى‏فروشد. «نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»: خود را در طلب رضاى خدا؛ یعنى رضایت خدا را براى خود نمى‏خواهد، و اگر هم براى خودش بخواهد، احساس اینکه این درخواست (رضایت خدا) براى خود او است، وجود ندارد، زیرا اگر جلب رضایت خدا براى خودش، با شعار و احساس و نیّت باشد، به قول خداى تعالى که مى‏فرماید: «یَشْرِی نَفْسَهُ»، تناقض پیدا مى‏کند. (تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده: 2 / 428)

 

تطمیع نمودن معاویه برای ساختن شان نزولی جعلی

این آیه با توجه به شان نزول آن، یکى از بزرگترین فضایل امام على (ع) است که در اکثر منابع اسلامى آمده است و این امر به قدرى چشمگیر است که معاویه، به خاطر دشمنى خاصى که با امام على ع داشت چنان از این فضیلت ناراحت بود که شخصی به نام «سمرة بن جندب» را با چهارصد هزار درهم تطمیع کرد که بگوید این آیه در باره عبدالرحمن بن ملجم، قاتل امام على(ع) نازل شده، و آن منافق جنایت پیشه نیز چنین کرد، ولى همانطور که انتظار مى‏رفت حتى یک نفر این حدیث جعلی را نپذیرفت. (تفسیر نمونه: 2 / 81؛ نیز شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 4 / 73)

http://qoranvhadis.mihanblog.com/post/1





تاریخ : چهارشنبه 94/2/16 | 1:28 صبح | نویسنده : استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی | نظر

پنج ویژگی وخصلت دنیا در سوره حدید آیه 20

بسم الله الرحمن الرحیم

پنج ویژگی وخصلت  دنیا در سوره حدید آیه  20

 

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ


بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است ، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد ، سپس خشک می شود بگونه ای که آن را زردرنگ می بینی سپس تبدیل به کاه می شود! و در آخرت ، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی و ( به هر حال ) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست!(ترجمه از آیت الله مکارم شیرازی)

 

دنیا

دنیا محفوف و پیچیده به پستی‌ها و بلندی‌ هایی است که ذائقه هر انسانی که در آن زندگی کند با آن آشنا می‌ شود.

گاهی طعم شیرین یا تلخ یک حادثه آنچنان است که تا پایان عمر فراموش نمی ‌شود. لاجرم این حوادث با زندگی بشر در هر عصر عجین و همراه بوده و خواهد بود، ولی آنچه مهم است این است که واکنش و برخورد هر یک از ما در مواجهه و برخورد با این حوادث چگونه باید باشد؟

قرآن کریم که بیانگر اصلی برنامه سعادت بشر است، درباره‌ی شیوه‌ های رفتار و تعامل با دنیا و نگرش ‌های نسبت به آن، برنامه‌ها و دستوراتی دارد که معرفت و عمل به آن می ‌تواند تا حدی انسان را در مسیر وصول به کمال حقیقی یاری کند.

قرآن کریم زندگی در دنیا را با پنج خصیصه معرفی نموده و می فرماید:

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ(1)

بدانید که زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون ‏جویى در اموال و فرزندان است [مثل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن [باران] به شگفتى اندازد سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینى آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مومنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.

یا لعب و بازى است، یا لهو و سرگرمی، یا زینت است، یا تفاخر است و یا تکاثر.

به تعبیر حضرت علامه طباطبایی(رحمة الله تعالی علیه): این‌ها همان موهوماتى است که نفس آدمى بدان و یا به بعضى از آنها علاقه مى ‏بندد، امورى خیالى و زائل است که براى انسان باقى نمى‏ ماند، و هیچ یک از آنها براى انسان کمالى نفسانى و خیرى حقیقى جلب نمى‏کند. (2)

شیخ بهایی (رحمه الله) نیز این پنج خصلت مذکور در آیه شریفه را مراحل زندگی انسان در این دنیا و مترتب بر یکدیگر معرفی فرموده است. به این بیان که "لعب و بازی" در دوران کودکی و "لهو و سرگرمی" متعلق به دوران بلوغ است و پس از اتمام دوران بلوغ به "آرایش" خود و زندگی اش می پردازد و بعد از این سنین به حد کهولت مى ‏رسد آن وقت است که بیشتر به فکر "تفاخر" به حسب و نسب مى ‏افتد و چون سالخورده شد همه کوشش و تلاشش در "بیشتر کردن مال و اولاد" صرف مى‏ شود. (3)

زهد حقیقی بین دو کلمه از قرآن کریم است؛ یکی " لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ " و دیگری " لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ" پس کسی که به خاطر گذشته مأیوس نشود و به سبب آینده شادمان نگردد قطعاً دو طرف زهد را به دست آورده است

چگونگی تعامل با دنیا

به تعبیر قرآن کریم زندگی زودگذر دنیا سرمایه ای است فریبنده (4) که برای کافران زینت داده شده (5) ولی در چشم مؤمنان خوار و حقیر است. به همین جهت برای این ‌که انسان شیفته و فریفته این ظواهر نشود لازم است به دستورالعملی که اتفاقاً در همین کتاب آسمانی ذکر شده است عمل نماید؛

مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ، لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (6)

 

این آیه شریفه در مقام بیان صفت حمیده زهد است که انسان باید علاقه و دلبستگى به ‌دنیا نداشته باشد و تمام آنچه از جانب خداوند متعال می ‌رسد عین صلاح است شکرگزار باشد و در بلیّات صابر. بداند که آنچه اصابت می ‌کند از بلیّات موافق حکمت است پس غمگین نباشد. (7)

دنیا دوستی

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه شریفه می فرماید:

این جمله بیانگر علت مطلبى است که در آیه قبل بود. البته اشتباه نشود. در آیه قبل دو چیز بود: یکى خبرى که خدا مى‏ داد از نوشتن حوادث قبل از وقوع آن، و یکى هم خود حوادث، و آیه مورد بحث بیانگر خبر دادن خدا است، نه خود حوادث. (8)

امیر بیان، امام علی(علیه السلام) پیرامون حقیقت زهد می فرماید؛

«الزّهد کلّه بین کلمتین من القرآن. قال اللّه تعالى:" لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ" و من لم یأس على الماضی و لم یفرح بالآتی فقد أخذ الزّهد بِطَرَ فَیهِ» (9)

زهد حقیقی بین دو کلمه از قرآن کریم است؛ یکی "لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ" و دیگری "لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ" پس کسی که به خاطر گذشته مأیوس نشود و به سبب آینده شادمان نگردد قطعاً دو طرف زهد را به دست آورده است.

بنابر این انسان باید نفس خویش را تربیت نموده و به زهد و بی رغبتی به دنیا عادت دهد تا بدین وسیله زیباترین زینت ‌های دنیا در چشمش بی ارزش و پست جلوه نماید به امید اینکه بار خویش به مقصد برساند و چه بسا تنها راه ترک تعلقات دنیوی تمرین بر اتصاف به زهد است.

شیخ بهایی (رحمه الله) نیز این پنج خصلت مذکور در آیه شریفه را مراحل زندگی انسان در این دنیا و مترتب بر یکدیگر معرفی فرموده است. به این بیان که "لعب و بازی" در دوران کودکی و "لهو و سرگرمی" متعلق به دوران بلوغ است و پس از اتمام دوران بلوغ به "آرایش" خود و زندگی اش می پردازد و بعد از این سنین به حد کهولت مى ‏رسد آن وقت است که بیشتر به فکر "تفاخر" به حسب و نسب مى ‏افتد و چون سالخورده شد همه کوشش و تلاشش در "بیشتر کردن مال و اولاد" صرف مى‏ شود

این نیز بگذرد ...

در پایان جهت تلطیف مطالب، حکایتی مرتبط با موضوع جاری نقل می ‌شود که حکیم ملا هادی سبزواری (رحمه الله) آن را در قالب شعری در منظومه‌ی خود نقل نموده است:

پادشاهی نگین انگشتریِ زیبا و گرانبهایی داشت. در این فکر بود روی این نگین کلمه یا جمله ای ترسیم نماید که دو فایده داشته باشد: یکی اینکه در زمان شادمانی به شادی خود غَرّه نشود و دیگر اینکه در مواقع غم و اندوه با یادآوری آن جمله، اندوهش تسکین یابد.

از مشاوران و خردمندان زمان مشورت خواست ولی ایده‌ی مطلوبی ارائه نشد.

پس از مدتی شخصی با ظاهری ساده و لباسی مندرس حاضر شد و گفت...

پادشاهی دُر ثمینی داشت                                        بهر انگشترین نگینی داشت

خواست نقشی که باشدش دو ثمر                            هر زمان کافکند به نقش، نظر

گاه شادی نگیردش غفلت                                             گاه اندُه نباشدش محنت

هرچه فرزانه بود در ایّام                                         کرد اندیشه ها، ولی همه خام

ژنده پوشی پدید شد آن دم                                       گفت: بنگار؛ بگذرد این هم

شاه را این سخن فتاد پسند                                     بر نگینش همین عبارت کَند

ز آنکه شادیّ و عیش و محنت و غم                                  بگذرد بر همه بنی آدم

ور بود هم بعیش خوش اندر                                              بیند او بگذرد شود ابتر

 

پی نوشت ها:

1) سوره مبارکه حدید . آیه 20

2) ترجمه المیزان، ج‏19، ص: 289

3) همان . ص 290

4) سوره مبارکه آل عمران . آیه 185

5) سوره مبارکه بقره . آیه 212

6) سوره مبارکه حدید . آیات 22 و 23

7) أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏12، ص: 437

8) ترجمه المیزان، ج‏19، ص: 294

9) نهج البلاغة . حکمت  439

علی سیف                

کارشناس علوم قرآن و حدیث

بخش قرآن تبیان   

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=274824        

 


مطالب مرتبط:

دنیای مذموم؛ کدام دنیا است؟

فرزند دنیا و یا فرزند آخرت هستیم ؟

آیا دنیا و آخرت مقابل هم‎اند؟




تاریخ : جمعه 94/2/11 | 9:34 عصر | نویسنده : استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی | نظر

شرح صدر

شرح صدر

تفسیر جزء 30 » سوره انشراح

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌
 به نام خداوند بخشنده مهربان
 «1» أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ «2» وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ «3» الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَکَ «4» وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ «5» فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً «6» إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً «7» فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ «8» وَإِلَى‌ رَبِّکَ فَارْغَب‌
 (اى پیامبر!) آیا به تو شرح صدر عطا نکردیم؟ و بار سنگین‌ات را از (دوش) تو برنداشتیم؟ آن (بار گرانى) که براى تو کمرشکن بود. و نام تو را بلند (آوازه) گردانیدیم. پس (بدان که) با هر سختى آسانى است. آرى، با هر دشوارى آسانى است. پس هر وقت (از کارى) فراغت یافتى (براى کار جدید) خود را به تعب انداز. و با رغبت و اشتیاق به سوى پروردگارت روى‌آور.

 
نکته‌ها:
 در سوره قبل (ضُحى) فرمود: خداوند تو را رها نکرده است: «ما ودّعک ربّک» در این سوره مى‌فرماید: چگونه تو را رها کرده، کسى که بزرگ‌ترین الطاف و سرمایه‌ها را که شرح صدر است به تو داده است: «ألم نشرح لک صدرک»
 «شرح صدر» به معناى گشایش سینه و بالا رفتن ظرفیّت انسان است تا بتواند ناملایمات را تحمّل کند و در مشکلات و سختى‌ها صبر و پایدارى ورزد.
 هنگامى که خداوند حضرت موسى را به رسالت برگزید، اولین خواسته او سعه صدر بود که گفت: «ربّ اشرح لى صدرى»(134) پروردگارا! سعه صدر به من عطا کن. ولى پیامبر اسلام بدون درخواست مورد لطف قرار گرفت و سعه صدر را از خداوند دریافت کرد. «الم نشرح لک صدرک»
 مراد از بار سنگین که بر دوش پیامبر سنگینى مى‌کرد و خداوند با دادن شرح صدر، آن را ازدوش پیامبر برداشت، مسئولیّت رسالت و دعوت مردم به توحید و مبارزه با فساد و شرک و خرافات است.
 از آنجا که غم و غصه‌ها را نمى‌توان کم کرد، پس باید ظرفیّت‌ها را بالا برد تا بتوان مشکلات را تحمّل کرد و کم نیاورد. شرح صدر نشانه لطف ویژه الهى است: «فمن یرد اللّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام»(135) یعنى هر کس را خداوند اراده کند هدایت یابد، روح او را براى پذیرش اسلام باز مى‌کند.
 از نظر روانى، هنگام برخورد با مشکلات نباید تمام ذهن متوجه آن شود، بلکه باید به سهولت‌هاى پس از آن که مورد وعده و سنت الهى است نیز توجه نمود.
 عُسرها سبب یُسر است. کلمه «مَعَ» ممکن است به معناى سبب باشد، یعنى هر سختى در درون خود تجربه‌ها و سازندگى‌هایى دارد. «انّ مع العسر یسراً»
 حذف حرف فاء در جمله دوم «فانّ مع العسر یسرا، انّ مع العسر یسرا» بیانگر آن است که این اصل عمومى است و مخصوص پیامبر نیست.
 رهبران حق که در برابر طوفان مخالفت‌ها و مشکلات و شکنجه‌ها و تهدیدها و توطئه‌ها و تهمت‌ها و لجاجت‌ها و جنگ‌ها و... قرار مى‌گیرند بیش از هر چیز به سعه صدر نیاز دارند. «ألم‌نشرح لک صدرک»
 بر اساس روایات که مورد فتواى مراجع دینى نیز قرار گرفته است، این سوره و سوره ضُحى یک سوره حساب مى‌شوند نظیر سوره فیل و قریش و در نمازهاى واجب که بعد از سوره حمد، خواندن بیش از یک سوره جایز نیست، این دو سوره باید با هم خوانده شود. شاهد یکى بودن این دو سوره، تناسب آیه آخر سوره قبل با آیه اول این سوره است که مى‌فرماید: «ألم نشرح لک صدرک»
 شرح صدرى که به پیامبر اسلام داده شد، باعث شد تا آن حضرت در برابر آن همه آزارها، قومش را نفرین نکند و مى‌فرمود: «اللّهم اهد قومى فانّهم لا یعلمون»(136) یعنى خداوندا این مردم را هدایت کن زیرا که نمى‌دانند و در فتح مکه با اعلام عفو عمومى فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم» امروز باکى بر شما نیست و همه را بخشیدم، همانگونه که یوسف با این جمله تمام برادرانش را یکجا عفو کرد.
 نمونه «وضعنا عنک وزرک و رفعنا لک ذکرک» این بود که مردم فوج فوج در دین خدا وارد مى‌شدند «یدخلون فى دین اللّه افواجاً»(137) و در جنگ‌هاى بدر و خندق و حنین اسلام پیروز شد و با اینکه بعضى منافق و یا ترسو بودند و فرار مى‌کردند باز اسلام رو به رشد بود. در اکثر موارد این بار سنگین توسط حضرت على‌علیه السلام از دوش پیامبر برداشته مى‌شد. او در بدر و خیبر و احد شجاعانه‌ترین عملیات را انجام داد.
 البته در برخى موارد، «وزر» و سنگینى را، از طریق امدادهاى غیبى و نزول فرشتگان(138) و یا القاء ترس(139) در دل دشمنان، از دوش پیامبر اکرم برداشته شد.
 خداوند، نام و یاد پیامبرش را گرامى داشته است. در قرآن، به درود و صلوات بر پیامبرش فرمان داده است: «یا ایّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»(140) نام او را در بسیارى از آیات در کنار نام خودش آورد است، «یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول»(141) در اذان، شهادت به رسالت او را در کنار شهادت به وحدانیّت خودش قرار داده است. «اشهد أن لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه» و در تشهد هر نماز، نیز این شهادتین را تکرار کرده است.
 زنى از ندادن نفقه شوهر فقیرش، نزد حضرت على‌علیه السلام شکایت کرد. حضرت مرد را زندانى نکرد و فرمود: «انّ مع العسر یُسرا»(142)

 پیام‌ها:
 1- سعه صدر، زمینه‌ساز انجام برنامه‌هاى سنگین رسالت است. «الم نشرح... وضعنا عنک وزرک»
 2- از آینده مکتب نگران مباشید. «و رفعنا لک ذکرک»
 3- مبارزه با خرافات و آداب و رسوم جاهلى بسیار سنگین است. «وزرک»
 4- کار پیامبر در حدّ کمرشکن بود. «انقض ظهرک»
 5 - نام نیک و آبرو لازمه توفیق در رهبرى جامعه است. «رفعنا لک ذکرک»
 6- سنّت و برنامه الهى آن است که بدنبال هر سختى، آسانى است. «انّ مع العسر یسرا» (در جاى دیگر قرآن مى‌خوانیم: «سیجعل اللّه بعد عُسر یسرا»(143) سختى‌ها و مشکلات زوال‌پذیرند و به آسانى تبدیل مى‌شوند).
 صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
 7- انسان باید بعد از فارغ شدن از هر کار و مسئولیّتى، آماده پذیرش مسئولیّت دیگر و تلاش و کوشش دیگر باشد. «فاذا فرغت فانصب»
 8 - تلاش‌ها باید جهت الهى داشته باشد. «الى ربّک فارغب»
 9- تلاش و کوشش باید همراه با اخلاص باشد. «فانصب... الى ربّک فارغب»
 10- براى توجه به خداوند باید نهایت تلاش را بکار برد. «فانصب - الى ربک فارغب»
 11- پیمودن راه خدا باید عاشقانه و با رغبت باشد. «الى ربّک فارغب»
 12- رغبت‌ها و تمایلات تنها سزاوار اوست نه دیگران. «الى ربّک فارغب»
 «والحمدللّه ربّ العالمین»
134) طه، 25.
135) انعام، 125.
136) بحارالانوار، ج‌11، ص‌298.
137) نصر، 2.
138) آل عمران، 123-125.
139) آل عمران، 151 و حشر، 2.
140) احزاب، 56.
141) محمّد، 33.
142) تفسیر نور الثقلین.
143) طلاق، 7.

صفحه قبل « [صفحه 17]» صفحه بعد



تاریخ : یکشنبه 94/2/6 | 6:3 عصر | نویسنده : استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی | نظر

قرآن به چه معناست؟

 


إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا
همانا این قرآن به استوارترین راه، هدایت مى‏کند و به مؤمنانى که کارهاى شایسته انجام مى‏دهند، بشارت مى‏دهد که برایشان پاداش بزرگى است.
                                                             سوره اسراء آیه 9
قرآن به چه معناست؟

پاسخ : درباره لفط «قرآن» چند معنا گفته شده است :1. قرآن بر وزن «غفران» مصدر و از ماده (قرأ) گرفته شده؛ به معنای خواندن است .2. قرآن مصدر و از (قرٌء= قری) گرفته شده و به معنای جمع کردن است. بدین جهت که قرآن، ثمرات و نتایج کتب آسمانی پیشین را در خود جمع دارد و یا به این دلیل که سوره ها و آیات، اوامر، نواهی، قصص و ... در آن جمع شده است.3. قرآن، از ماده قرن مشتق شده و به معنای ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است و چون آیات و سور آن به یک دیگر نزدیک و مقرون به گونه ای خاص به هم مرتبطند، به آن قرآن میگویند.4. قرآن مشتق از (قرائن) و قرائن جمع قرینه است؛ چرا که آیات قرآن بعضی قرینه و موید بعضی دیگر است و بعضی، برخی دیگر را تفسیر و تصدیق میکند و به هم شباهت دارد.

 

 

 




تاریخ : جمعه 94/2/4 | 10:57 صبح | نویسنده : استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی | نظر
       



  • paper | عصر آدینه | فروش بک لینک ارزان
  • بک لینک با کیفیت | خرید Backlinks